دنیای سینمایی احضار بهتازگی هشتمین فیلم سینمایی خود را با عنوان «احضار: شیطان مرا وادار کرد» (The Conjuring: The Devil Made Me Do It) عرضه کرده است. وقت آن است که دوباره اد و لورین وارن (به ترتیب با بازی پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا) را دنبال کنیم زیرا آنها با نیروهای تاریکی میجنگند در حالی که مثل همیشه برای یکدیگر فداکاری میکنند.
فیلم جدید در بین فرنچایزها در چه رتبهای قرار دارد؟ و چگونه مجموعهی احضار به صورت کلی رتبهبندی میشود؟ در ادامه به این سؤالات پاسخ داده خواهد شد.
بدترین قسمت از دنیای سینمایی احضار حتی در اصل با عنوان یک فیلم احضار فروخته نشد. بازاریابی فیلم نفرین لیورونا بیشتر قصد داشت بگوید درست است که جیمز وان تهیه کنندگی این فیلم را بر عهده دارد، اما بیایید این فیلم را جزئی از دنیای احضار ندانیم! البته، این فیلم خیلی هیجانانگیز است و یک ارتباط کوچک اما واضح با فرنچایز اصلی دارد که به معنای یک غافلگیری بزرگ برای مخاطبان است. متأسفانه، هیچ کس واقعا اهمیتی به این موضوع نداد، چون این فیلم به نوبهی خود یک فاجعه بود. از نظر تئوری استفاده از فرهنگ عامیانهی آمریکای لاتین ایدهی خوبی بود و بازی همیشه قابل اعتماد لیندا کاردلیانی در نقش اصلی هم یکی از بهترین انتخابها بود. اما نفرین لیورونا فاقد هراس، احساسات و سبک است و در نهایت یک اثر کاملا فراموش شدنی است. در واقع، به نظر میرسد که حتی طرفداران این مجموعه فراموش کردهاند که این قسمت اصلا وجود داشته!
عروسک آنابل همان چیزی است که دنیای سینمایی احضار عاشق آن است، یک هیولا با صورت چینی که عادت بد از بین بردن زندگی مردم را دارد. عروسک اولین چیزی بود که در فیلم اصلی احضار دیدیم و به نظر میرسد ورود مستقل آنابل به خودی خود کاری بیهودهای بود. اما در کل فیلم آنابل یک فاجعه است. یک قطعهی کمارزش برداشته شده از فیلم بچهی رزماری (Rosemary’s Baby) که اصلا با عقل جور در نمیاید و به هیچوجه نمیتواند دنیای سینمایی احضار را پیش ببرد. جای تعجب نیست که فیلم بعدی آنابل، با نام آنابل؛ آفرینش (Annabell Creation)، سعی کرد تا آنجا که ممکن است از این قسمت فاصله بگیرد.
تقریبا مانند عروسک آنابل، راهبه شخصیتی بود که از شروع کار به یاد ماندنی شد، بنابراین ساختن یک اسپینآف دربارهی او منطقی بود. اما علیرغم جو گوتیک کاملا عالی و طراحی تولید، راهبهی کورین هاردی به شکل غیر منتظرهای خسته کننده است. این در حالی است که آخرین چیزی که دربارهی یک فیلم دربارهی یک راهبهی شیطانی که یک صومعهی قدیمی را تحت تسخیر خود درآورده باید به ذهن برسد، «خسته کننده» بودن آن است. علاوه بر این، در حالی که انتخاب خواهر ورا فارمیگا، ستارهی احضار، یعنی تایسا فارمیگا برای بازی در نقش اصلی، یک ایدهی سرگرم کننده به نظر میرسید، اما در واقع خیلی به چشم نمیآید و در نهایت احساس میشود که حضور فارمیگای جوان در اولین فیلم خود بیهوده است.
همه موافقند که «آنابل: آفرینش» برتر از نسخهی «آنابل» است. کارگردان دیوید اف. سندبرگ میداند که چگونه خیلی ترسناکتر از کارگردان آنابل، جان آر لئونتی، فیلم ترسناک بسازد و ساختن یک پیشدرآمد به جای دنباله، به فیلم اجازه میدهد تا فضای بیشتری برای کار داشته باشد. اما هنوز احساس میشود که آنابل: آفرینش چیزی کم دارد. لحظات ترسناک بیشتری وجود دارد، اما تا اینجای دنیای سینمایی احضار، این فیلم متوسطتر از حد انتظار است. از این گذشته، ترس تنها چیزی نیست که باعث موفقیت فیلمهای اصلی احضار شود و این بخش احساسی که از سوی اد و لورین وارن تامین میشود، غیر قابل انکار است.
کارگردان مایکل چیوز، پس از نتیجهی ضعیفی که از نفرین لیورونا گرفت، با احضار: شیطان مرا وادار کرد دوباره به این دنیای سینمایی بازگشت. این سومین قسمت در سری اصلی، اوضاع را کمی برای وارنها تغییر میدهد چرا که آنها دیگر با خانههای ارواح سر و کار ندارند. در عوض، آنها در تلاشند ثابت کنند که قاتل در زمان ارتکاب جنایت، توسط شیطان تسخیر شده بود. این اساسا شیطان مرا وادار کرد را به نوعی داستان پلیسی تبدیل میکند، با وارنها که به دنبال سرنخ میگردند، و این در نهایت یک پیچیدگی جالب در فرمول اصلی است و مثل همیشه، ورا فارمیگا و پاتریک ویلسون هستند که با ادامهی بازی در نقش وارنها بهعنوان افراد مهربان غیر معمولی که دیوانهوار عاشق هم هستند، این فیلم را به دنیای سینمایی احضار متصل میکنند.
تماشای احضار ۲ پس از فقط یک فیلم در این مجموعه و دیدن اینکه چقدر جیمز وان فرمول آن را به خوبی حفظ کرده، شگفتآور است. در اینجا، اد و لورین وارن به انگلیس میروند تا به خانوادهای با خانهای خالی از سکنه کمک کنند و گرچه این داستان اساسا بازخوانی فیلم اول محسوب میشود، اما هنوز هم به شدت تأثیرگذار است. فیلم همچنین این مفهوم را تقویت میکند که اد و لورین فقط عاشق یکدیگر هستند و حتی شیاطین جهنم هم نمیتوانند باعث جدایی آنها شوند. وان در اینجا صحنههای به شدت ترسناکی را به نمایش میگذارد مانند لحظهای که نقاشی راهبه زنده میشود و به لورین حمله میکند یا سکانسی با حضور موجودی دراز و ترسناک معروف به مرد کجوکوله آنقدر سرگرم کننده است که باعث تعجب است که چرا هنوز اسپینآفی برایش در نظر گرفته نشده است!
واقعا جای تعجب دارد که سومین قسمت از فیلمهای آنابل چنین رتبهی خوبی به دست آورده است! فیلمهای آنابل هرگز به اندازهی دیگر فیلمهای سینمای احضار طرفدار نداشتند، اما این قسمت از آنابل از ابتدا تا انتها فوقالعاده است! شخصیتهای خانه از یک اتاق به اتاق دیگر منتقل میشوند و هر لحظه روح تازه و وحشتناکی پیدا میکنند. تعداد جدیدی از ارواح مانند فریمن در این قسمت معرفی شدهاند، که شبح یک قاتل زنجیرهای هم هست. علاوه بر این، آنابل به خانه میآید آن بعد احساسی را که باعث میشود فیلمهای اصلی احضار بسیار خاص باشند را حفظ میکند. وارنها در آغاز ظاهر میشوند و هنگامی که آنها آنجا را ترک میکنند، این احساسات عاطفی بر دوش دخترشان جودی (با بازی مکنا گریس) میافتد، که خواه ناخواه تواناییهای روحی مادر را دارد. همچنین یک داستان فرعی دربارهی دختری (با بازی کیتی ساریفه) وجود دارد که سعی دارد از وسایل نفرین شده در اتاق عتیقههای وارنها برای برقراری ارتباط با پدر مردهی خود استفاده کند، و این یک ایدهی زیبا و بسیار خوب برای این مجموعه است. آنابل به خانه میآید ممکن است یکی از ترسناکترین فیلمهای چند سال گذشته نباشد، اما قطعا یکی از سرگرم کنندهترینهاست.
آیا رتبهی اول بهعنوان بهترین فیلم از دنیای سینمایی احضار، برای اولین قسمت از این مجموعه انتخاب درستی است؟ احضار همان قسمتی است که ما را وارد دنیای این سری فیلمها کرد. قابل توجه است که جیمز وان ایدهپرداز فرنچایز اره (Saw)، توطئهآمیز (Insidious) و احضار هم هست حتی اگر فقط بتوانیم سکوت مطلق (Dead Silence) را نادیده بگیریم! نمیتوان بيان كرد كه وان در اين زمينه چقدر تأثیرگذار است و چقدر در ژار وحشت تبحر دارد. وقتی برمیگردید و اولین احضار را تماشا میکنید، متوجه میشوید که چقدر هوشمندانه و سرگرم کننده وارنها را در حاشیه نگه میدارد، در کنار این مسأله که آنها را خلق هم کرده است. ما آنها را در یک مقدمه ملاقات میکنیم، اما پس از آن وقت زیادی را با خانوادهی بسیار بزرگ پرون میگذرانیم، که به یک مزرعه نقل مکان میکنند و بلافاصله درگیر چیزهای ماوراالطبیعه میشوند. نقطه ضعفی که در این ایدهی وان و فیلمنامهی چاد هیز و کری دبلیو هیز وجود دارد و بسیار ناامیدکننده به نظر میرسد این است که پرونها هیچ توانایی ندارند و نمیتوانند با هیچ چیز مقابله کنند.
اینجاست که وارنها از آسمان نازل میشوند و تنها برای رضای خدا مایل به نجات آنها هستند! این فیلم کمنظیر ممکن است به نوعی درگیری بیهودهای را از این لحاظ ایجاد کرده باشد اما در آن لحظات ترسناکی وجود دارد و بخش بزرگی از جذابیت و تأثیرگذاری فیلم بر دوش کاراکترهاست که اگر نتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم، باید گفت که این قسمت هم نتوانسته موفق عمل کند.
منبع: slashfilm
نظرات بسته هستند.