در سال ۱۹۹۵، استودیوی پیکسار با ساخت «داستان اسباب‌بازی» تاریخ سینما را برای همیشه تغییر داد. اولین فیلم تماماً کامپیوتریِ بلند در جهان، نه‌فقط به‌خاطر جلوه‌های فنی‌اش، بلکه به‌خاطر قلب تپنده‌ای که درون پیکسل‌ها پنهان بود، به یاد ماندنی شد. دنیایی که در آن اسباب‌بازی‌ها وقتی کسی نگاهشان نمی‌کند، زنده می‌شوند و دوستی، حسادت و گذر زمان را درست مثل ما تجربه می‌کنند. در این میان، «وودی» گاوچران پارچه‌ای با طنابی در پشت و صدای گرم تام هنکس، از همان لحظه‌ی اول، تبدیل شد به چهره‌ای آشنا، انسانی و به‌شدت واقعی.

اما وودی فقط یک اسباب‌بازی نیست. او نماد وفاداری، حس مالکیت و ترس از فراموش‌شدن است؛ قهرمانی که با هر قسمت از مجموعه‌ی «داستان اسباب‌بازی» پخته‌تر و پیچیده‌تر شد. در ادامه، بیشتر با این اسباب‌بازی دوست‌داشتنی و مسیری که او از یک قهرمان ساده تا نمادی از رشد و رفاقت طی کرده، آشنا می‌شویم.

آغاز سفر قهرمانی از دل اتاق اندی

وودی در حال برگزاری جلسه‌ی اسباب‌بازی‌ها در اتاق اندی

وودی در حال برگزاری جلسه‌ی اسباب‌بازی‌ها در اتاق اندی

اولین تصویری که از وودی در «داستان اسباب‌بازی» می‌بینیم، همان صحنه‌ی معروفی است که او وسط اتاق اندی ایستاده، با آن لبخند مطمئن و کلاه گاوچرانش، جلسه‌ی اسباب‌بازی‌ها را اداره می‌کند. او رهبر بلامنازع این دنیای کوچک است؛ کسی که همه به او گوش می‌دهند و خودش هم کاملاً به این نقش باور دارد. در نگاه اول، وودی فقط یک اسباب‌بازی پارچه‌ای سخنگو به نظر می‌رسد، اما خیلی زود می‌فهمیم که در درونش ترکیبی از غرور، مسئولیت‌پذیری و عشق وجود دارد. او خودش را نگهبان اندی می‌داند، نه صرفاً یک وسیله‌ی بازی. همان‌طور که خودش می‌گوید: «کار ما فقط بازی کردن نیست، باید همیشه برای اندی حاضر باشیم، هر وقت که ما رو نیاز داشت.»

داستان اسباب‌بازی ۱ را اینجا تماشا کنید.

برای وودی، همه‌چیز از اندی شروع و به اندی ختم می‌شود. او می‌خواهد بهترین، خاص‌ترین و موردعلاقه‌ترین اسباب‌بازی زندگی اندی باشد. اما درست همین حسِ مالکیت و غرور، همان چیزی است که در ادامه به چالش کشیده می‌شود. وقتی باز لایت‌یر وارد داستان می‌شود، دنیای امن وودی به هم می‌ریزد. او که همیشه خود را تنها قهرمان میدان می‌دانست، حالا باید یاد بگیرد معنای واقعی دوستی و فداکاری چیست. از اینجا به بعد، وودی سفری را آغاز می‌کند که در آن یاد می‌گیرد دوستی واقعی یعنی کنار گذاشتن رقابت و درکِ اینکه عشق، فقط در «اول بودن» خلاصه نمی‌شود.

از رئیس اتاق تا دوستی بی‌منت

رقابتی که به دوستی تبدیل شد

رقابتی که به دوستی تبدیل شد

تحول وودی در چهار قسمت «داستان اسباب‌بازی» یکی از دوست‌داشتنی‌ترین مسیرهای رشد در دنیای انیمیشن است. در فیلم اول، او هنوز همان گاوچران مغروری است که خودش را رهبر بی‌چون‌وچرای اتاق اندی می‌داند. در همان سکانس معروف جلسه‌ی اسباب‌بازی‌ها، با اعتمادبه‌نفس خاصی دستور می‌دهد و خیال می‌کند کنترل همه چیز را در دست دارد. اما وقتی باز لایت‌یر وارد می‌شود، همه چیز به هم می‌ریزد. حسادت وودی به باز در واقع از ترسی عمیق می‌آید؛ ترس از فراموش شدن. همان احساسی که وقتی اندی عکس باز را روی تختش می‌چسباند، در چشمان وودی می‌درخشد. اما در پایان فیلم، وقتی این دو در آسمان با موشک سقوط می‌کنند و وودی فریاد می‌زند «ما داریم پرواز می‌کنیم!» تازه می‌فهمیم او یاد گرفته است که دوستی یعنی با هم افتادن و با هم برخاستن.

معرفی شخصیت‌های گاد آف وار: میمیر، داناترین مرد دنیا

در قسمت دوم، وودی پخته‌تر شده است. حالا او با جسی و بولزآی آشنا می‌شود و برای اولین بار می‌فهمد دنیای اسباب‌بازی‌ها فقط اتاق اندی نیست. وقتی گذشته‌ی تلخ جسی را می‌بیند، درمی‌یابد که همه‌ی اسباب‌بازی‌ها زخمِ فراموش شدن را در دل دارند. در نهایت، تصمیمش برای بازگشت به اندی به‌جای رفتن به موزه، نشانه‌ی وفاداری و قلب مهربانش است. در قسمت سوم، وودی به اوج بلوغ می‌رسد. صحنه‌ای که در آتش‌سوزی زباله‌سوز، دست بقیه را می‌گیرد و همه در سکوت به چشم‌های هم نگاه می‌کنند؛ او دیگر آن رهبر مغرور نیست، بلکه دوستی است که تا آخرین لحظه کنار دیگران می‌ماند. و در قسمت چهارم، تصمیم بزرگش برای جدا شدن از باز و زندگی آزادانه در کنار بونی، نشان می‌دهد که حالا دیگر وودی فهمیده رشد واقعی گاهی یعنی رها کردن.

وودی از یک اسباب‌بازی حسود و کنترل‌گر به دوستی صادق و شجاع تبدیل می‌شود. از کسی که می‌خواست همیشه مرکز توجه باشد، به شخصیتی که در سکوت و لبخند، معنای واقعی رفاقت را پیدا کرده است. شاید برای همین است که هنوز وقتی صدای «!There’s a snake in my boot» را می‌شنویم، لبخندمان بی‌اختیار برمی‌گردد. وودی فقط یک اسباب‌بازی نیست؛ او یادآور بخشی از خود ماست، همان بخشی که می‌ترسد فراموش شود، اما با دوستی و پذیرش دوباره معنا پیدا می‌کند.

شخصیتی که فراموش نمی‌شود

از دل اتاق اندی تا قلب میلیون‌ها تماشاگر

از دل اتاق اندی تا قلب میلیون‌ها تماشاگر

وودی فقط یک شخصیت کارتونی نیست؛ او تکه‌ای از خاطرات جمعی چند نسل است. از دهه‌ی نود تا امروز، چهره‌ی گاوچران مهربان با پیراهن چهارخانه و کلاه قهوه‌ای‌اش روی قفسه‌ی اسباب‌بازی‌ها، کوله‌پشتی‌ها و حتی لیوان‌های صبحگاهی دیده می‌شود. «داستان اسباب‌بازی» فقط فیلمی برای کودکان نبود؛ برای خیلی‌ها، وودی یادآور روزهایی است که هنوز خیال، دوستی و حس تعلق ساده‌تر بود. آهنگ معروف You’ve Got a Friend in Me حالا فقط یک ترانه‌ی کودکانه نیست، بلکه نوعی شعار دوستی و وفاداری است که با شنیدنش، بلافاصله تصویر وودی و باز در ذهن زنده می‌شود.

۱۰ شخصیت انیمه ای ضعیف که از سونگ جین وو در سولو لولینگ بهترند!

محبوبیت وودی با گذر زمان کم نشد، بلکه در دنیای دیجیتال شکلی تازه گرفت. از میم‌های بامزه‌ای که چهره‌ی او را با موقعیت‌های طنز ترکیب می‌کنند گرفته تا حضورش در پارک‌های دیزنی، هر جا که بروی نشانه‌ای از او هست. برای طرفداران قدیمی، وودی فقط یک اسباب‌بازی نیست؛ او نماد دوران کودکی، دوستی و صداقتی است که در بزرگسالی گم می‌شود. شاید همین ماندگاری باعث شده که حتی حالا، بعد از سال‌ها، وقتی کسی بگوید «یه دوست واقعی داری»، ناخودآگاه صدای تام هنکس در گوشمان زنگ بزند و یاد وودی بیفتیم.

خداحافظی با یک قهرمان پارچه‌ای

خداحافظی با وودی شاید یکی از احساسی‌ترین لحظات تاریخ انیمیشن باشد. در «داستان اسباب‌بازی ۴»، بعد از سال‌ها ماجراجویی، وودی به نقطه‌ای می‌رسد که باید تصمیم بگیرد میان وظیفه و دلش کدام را انتخاب کند. او دیگر آن اسباب‌بازی نیست که فقط به اندی یا صاحب جدیدش فکر کند؛ حالا خودش را پیدا کرده، در کنار بو پیپ معنای تازه‌ای از آزادی را می‌فهمد و برای اولین بار، تصمیم می‌گیرد زندگی‌اش را خودش بسازد. صحنه‌ی خداحافظی با باز و دیگر دوستانش، همان‌قدر ساده است که عمیق؛ یک بغل کوتاه، یک لبخند، و سکوتی که شاید بیشتر از هر دیالوگی حرف دارد.

برای بسیاری از بینندگان، این وداع فقط خداحافظی با یک شخصیت نبود؛ خداحافظی با بخشی از کودکی‌شان بود. از سال ۱۹۹۵ تا امروز، ما با وودی بزرگ شدیم، خندیدیم، اشک ریختیم و یاد گرفتیم که رفاقت، وفاداری و رها کردن، همه بخش‌هایی از یک سفرند. هرچند پیکسار هنوز به‌طور رسمی خبری از ادامه‌ی راه وودی نداده است، شایعاتی درباره‌ی «توی استوری ۵» شنیده می‌شود. اما حتی اگر دیگر هرگز وودی تازه‌ای نبینیم، میراث او زنده است؛ در قلب تماشاگرانی که هنوز با شنیدن صدای تام هنکس لبخند می‌زنند و با خود می‌گویند: «یه دوست واقعی دارم.» شما کدام لحظه از وودی بیشتر در ذهنتان مانده است؟ وقتی با اندی خداحافظی کرد یا وقتی باز را در آغوش گرفت؟

منبع: مجله بازار


بهترین بازی های ترسناک با امید لنون؛ میزگیم ویژه هالووین 🎃 

 بهترین بازی های ترسناک با امید لنون؛ میزگیم ویژه هالووین 🎃

Loading

source

توسط techkhabari.ir