صاحب‌خبر –

به گزارش شهرآرانیوز، دختر ۱۶ ساله‌ای که اشک‌های ندامت پهنای صورتش را پوشانده بود، به کارشناس اجتماعی کلانتری آزادگان گفت: «پدرم گاهی با رفتار‌های خشونت آمیز به روح و روان خسته‌ام آسیب می‌زد، اما من همچنان سکوت می‌کردم و بغض و عقده‌های کمبود محبت را در گلو می‌فشردم. از سوی دیگر تابستان و تعطیلات مدرسه از راه رسیده بود و من بیشتر از گذشته درخانه احساس تنهایی می‌کردم تا این که جمعی از دوستان تازه وارد، به زندگی‌ام روحی دیگر دمیدند.

حالا در جست و جوی محبت به کوچه و خیابان قدم گذاشته بودم و با قهقهه‌های خیابانی، بی‎خیالی و آزادی‌های اسارت بار را جست‎وجو می‎کردم. تصور می‌کردم در میان دوستانم پذیرفته شده‌ام. برقی درخشان در نگاهم موج می‌زد، اما در پشت این ظاهر شاد، قدم به بیراهه گذاشته بودم. حالا دیگر شب‌ها دیر به خانه می‌رفتم و به عشق‌های هوس آلود خیابانی پاسخ مثبت می‌دادم!

در همین حال هر روز بیشتر از خانواده‌ام دور می‌شدم ولی باز هم از دوستانم دست نمی‌کشیدم. نمی‌دانستم در پرتگاه سقوط قرار گرفته‌ام چرا که در تاریکی‌های گناه گم شده بودم. بالاخره در یکی از همین روز‌ها که با پسری جوان در پارک قدم می‌زدم، او سیگاری آلوده به مواد مخدر را تعارفم کرد. هنوز اولین پک را نزده بودم که ناگهان پلیس از راه رسید و او را به اتهام توزیع مواد مخدر در پارک دستگیر کرد، به همین خاطر من هم به کلانتری هدایت شدم، اما این جا بود که وقتی مشاور و مددکار اجتماعی مرا از پرونده باند‌های تبهکار خیابانی آگاه کرد که چگونه به دنبال عشقی هوس آلود همه هستی و آینده خود را از دست داده بودند، تازه به خودم آمدم و این نقطه عطفی در زندگی‌ام شد. او پای درددل هایم نشست و ریشه رنج هایم را شناخت، طوری که از بیراهه بازگشتم و دریچه تازه‌ای از زندگی به رویم گشوده شد، اما‌ای کاش …»

به دستور رئیس کلانتری آزادگان کرمان بررسی‌های روان‎شناختی بیشتر با دعوت از پدر و مادر این دختر نوجوان در دایره مددکاری اجتماعی ادامه یافت تا شایدآن‌ها به زندگی مشترک خود بازگردند.

منبع: خراسان

∎​

source

توسط techkhabari.ir