صاحب‌خبر –

محمد صالح علا – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات: هر نمایشنامه‌ای شامل دو بخش است: توضیح صحنه و دیالوگ. شکسپیر در شروع نمایشنامه‌ «اتللو»، فقط می‌نویسد: پرده‌ اول، وندیک در کوچه‌ای، رودیگو  و  یاگو  وارد می‌شوند. «رودیگو: باشد. هرگز به من نگو… راستی ایاگو، با این که تو همیشه از کیسه‌ من مثل مال خودت خرج کرده‌ای، بسیار بی‌صحبتی است که سری در این کارها برده باشی.»

شکسپیر فضا و رابطه‌ آن دو را در دو خط بیان کرده، در حالی که نمایشنامه‌نویس‌های تازه‌کار و نابلد، مثل من، هر شخصیت را چنان با جزئیات بسیار و غیرضروری توضیح می‌دهیم که کارگردان را برای انتخاب بازیگر مناسب آن توضیحات گیج می‌کنیم.

تماشاگر را برای فراهم نمودن زمینه‌های همذات‌پنداری با آن شخصیت دور می‌کنیم. چون وقتی یک نفر را با جزئیات بسیار توضیح می‌دهیم، ناخواسته اقدام به بیگانه‌سازی کرده‌ایم. زیرا همین که می‌نویسم فلانی مرد است، بلافاصله نیمی از مردم دنیا (خانم‌ها) را حذف کرده‌ایم.

می‌نویسم او، مرد جوان، خوش‌سیما، تحصیل کرده، لاغر و زودرنج است. تا اینجا هم همه آنها که مرد جوان، خوش‌سیما، تحصیل نکرده، لاغر و زودرنج نیستند را حذف کرده‌ایم و هم بسیاری از مخاطب‌های نمایشنامه‌ را از امکان همذات‌پنداری دور نموده‌ایم. 

زندگی و نمایش، شباهت‌های انکارناپذیری با هم دارند. در زندگی هم اگر ما خانم یا آقایی را با همه‌ جزئیات بخواهیم، احتمالاً تا آخر عمر تنها می‌مانیم. از دیگر سو، درست است که اشخاص نمایشنامه یا زندگی‌مان را در رفتار شان بشناسیم. بدترین نمایشنامه‌نویس‌ها کسانی هستند که شخصیت‌های نمایش‌شان را در دیالوگ معرفی می‌کنند. 

فرض کنید مرد مسنّی وارد صحنه می‌شود. من برای آنکه شما تماشاچی‌های عزیز بدانید آن مرد کیست و با من چه نسبتی دارد، رو به او می‌گویم: آقای محترم، همان‌طور که خودتان می‌دانید، شما پدر من هستید، شغل‌تان نجاری است، شب و روز کار می‌کنید تا بتوانید هزینه‌ زندگی ما را فراهم کنید. 

در ضمن شما برادری دارید که من او را عمو صدا می‌زنم و او هم دختری دارد به اسم منیره، بسیار وجیه و نجیب است و من دلم می‌خواهد با او عروسی کنم. آیا اجازه می‌دهید؟ 

البته من اگر جای آن مرد باشم، همانجا صحنه را ترک می‌کنم و می‌روم و در حال رفتن با صدای بلند می‌گویم: من حاضر نیستم در چنین نمایشنامه  بی‌ارزشی بازی کنم! 

پس در ماندگارترین نمایشنامه‌ها، شخصیت‌های نمایش انسان‌هایی نوعی‌اند و ما آنها را در عمل و عکس‌العمل‌های شان می‌شناسیم. مانند آثار شکسپیر، چخوف و دیگرها. چنان که پیتر بروک، کارگردان و نظریه‌پرداز معاصر و هم شکسپیرشناس می‌نویسد:

«شاید یک سؤال باشد که چرا هیچ  نمایشنامه‌نویس امروزی، به پای شروع‌های قدرتمند و آزادی شکسپیر نمی‌رسد؟ باید پرسید که آیا ما در قرن بیستم، در تفکر نسبت به آنها ترسوتر و محدودتر نیستیم؟….».

محمد صالح علا – ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات: هر نمایشنامه‌ای شامل دو بخش است: توضیح صحنه و دیالوگ. شکسپیر در شروع نمایشنامه‌ «اتللو»، فقط می‌نویسد: پرده‌ اول، وندیک در کوچه‌ای، رودیگو  و  یاگو  وارد می‌شوند. «رودیگو: باشد. هرگز به من نگو… راستی ایاگو، با این که تو همیشه از کیسه‌ من مثل مال خودت خرج کرده‌ای، بسیار بی‌صحبتی است که سری در این کارها برده باشی.»

شکسپیر فضا و رابطه‌ آن دو را در دو خط بیان کرده، در حالی که نمایشنامه‌نویس‌های تازه‌کار و نابلد، مثل من، هر شخصیت را چنان با جزئیات بسیار و غیرضروری توضیح می‌دهیم که کارگردان را برای انتخاب بازیگر مناسب آن توضیحات گیج می‌کنیم.

تماشاگر را برای فراهم نمودن زمینه‌های همذات‌پنداری با آن شخصیت دور می‌کنیم. چون وقتی یک نفر را با جزئیات بسیار توضیح می‌دهیم، ناخواسته اقدام به بیگانه‌سازی کرده‌ایم. زیرا همین که می‌نویسم فلانی مرد است، بلافاصله نیمی از مردم دنیا (خانم‌ها) را حذف کرده‌ایم.

می‌نویسم او، مرد جوان، خوش‌سیما، تحصیل کرده، لاغر و زودرنج است. تا اینجا هم همه آنها که مرد جوان، خوش‌سیما، تحصیل نکرده، لاغر و زودرنج نیستند را حذف کرده‌ایم و هم بسیاری از مخاطب‌های نمایشنامه‌ را از امکان همذات‌پنداری دور نموده‌ایم. 

زندگی و نمایش، شباهت‌های انکارناپذیری با هم دارند. در زندگی هم اگر ما خانم یا آقایی را با همه‌ جزئیات بخواهیم، احتمالاً تا آخر عمر تنها می‌مانیم. از دیگر سو، درست است که اشخاص نمایشنامه یا زندگی‌مان را در رفتار شان بشناسیم. بدترین نمایشنامه‌نویس‌ها کسانی هستند که شخصیت‌های نمایش‌شان را در دیالوگ معرفی می‌کنند. 

فرض کنید مرد مسنّی وارد صحنه می‌شود. من برای آنکه شما تماشاچی‌های عزیز بدانید آن مرد کیست و با من چه نسبتی دارد، رو به او می‌گویم: آقای محترم، همان‌طور که خودتان می‌دانید، شما پدر من هستید، شغل‌تان نجاری است، شب و روز کار می‌کنید تا بتوانید هزینه‌ زندگی ما را فراهم کنید. 

در ضمن شما برادری دارید که من او را عمو صدا می‌زنم و او هم دختری دارد به اسم منیره، بسیار وجیه و نجیب است و من دلم می‌خواهد با او عروسی کنم. آیا اجازه می‌دهید؟ 

البته من اگر جای آن مرد باشم، همانجا صحنه را ترک می‌کنم و می‌روم و در حال رفتن با صدای بلند می‌گویم: من حاضر نیستم در چنین نمایشنامه  بی‌ارزشی بازی کنم! 

پس در ماندگارترین نمایشنامه‌ها، شخصیت‌های نمایش انسان‌هایی نوعی‌اند و ما آنها را در عمل و عکس‌العمل‌های شان می‌شناسیم. مانند آثار شکسپیر، چخوف و دیگرها. چنان که پیتر بروک، کارگردان و نظریه‌پرداز معاصر و هم شکسپیرشناس می‌نویسد:

«شاید یک سؤال باشد که چرا هیچ  نمایشنامه‌نویس امروزی، به پای شروع‌های قدرتمند و آزادی شکسپیر نمی‌رسد؟ باید پرسید که آیا ما در قرن بیستم، در تفکر نسبت به آنها ترسوتر و محدودتر نیستیم؟….».

∎​

source

توسط techkhabari.ir