اگر شما هم دوست یا آشنایی دارید که عاشق سینما و فیلم است، کمی با او مهربانتر باشید؛ چراکه این روزها مشغول عزاداری برای یکی از بزرگترین کارگردان تاریخ هالیوود یعنی دیوید لینچ است. خالق افسانهای آثاری چون Mulholland Drive و Twin Peaks چند روز پیش در سن ۷۸ سالگی از دنیا رفت.
خانواده او از طریق یک پست در فیسبوک این خبر تلخ را به عموم اعلام کرد و نوشت: «ما با قلبی آکنده از غم به عنوان خانواده دیوید لینچ، خبر درگذشت این انسان و هنرمند بزرگ را اعلام میکنیم. در این زمان ممنون میشویم اگر حریم خصوصیمان حفظ شود. اکنون جهان بدون حضور او یک خلأ بزرگ دارد. اما همانطور که خودش میگفت، چشمتان را روی دونات نگه دارید، نه روی حفره وسط آن.امروز روز زیبایی است، با آفتاب طلایی و آسمانی یکدست آبی.»
دیوید لینچ، یک استعداد ناب و خاص
دیوید لینچ تاثیرات غیر قابل انکار و وصفناپذیری روی رسانههای هنری و سرگرمی امروزی داشته است؛ فیلمها و سریالهای او چنان نمادین و پراهمیت بودهاند که خیلی از صاحبنظران به آنها «لینچی» میگویند (چیزی شبیه پدیده «اورولی» یا «کافکایی» در ادبیات). کارهای او به خاطر ذات رویاگونه، تنش بسیار، وحشت منحصر به فرد و سوررئالشان شهرت داشتهاند.
کارهای لینچ اغلب بسیار تاریک هستند و روی جنون و تباهی انسان متمرکز میشوند و از سوی دیگر بیش از واقعیت، به سمت رویا و دنیاهای درونی حرکت میکنند. خیلی از مخاطبان کارهای او را مبهوتکننده قلمداد میکردند، اما او با یکدندگی هرچه بیشتر حاضر نبود آنها را موشکافی کند. لینچ یک بار طی مصاحبهای اشاره داشت که Eraserhead معنویترین فیلم است؛ زمانی که مصاحبهکننده دلیل و فلسفه پشت این ادعا را جویا شد، کارگردان مشهور جواب داد: «نه، توضیح نخواهم داد!»
با این حال، علاقه به دیوید لینچ و کارهایش علاقه به خود زندگی است. من اغلب این یک دیالوگ خاص در Twin Peaks فکر میکنم که توسط مامور افبیآی، دیل کوپر (با بازی کایل مکلاکلن)، مطرح شد: «من درباره دیدن ورای ترس صحبت میکنم، راجر… درباره نگاه کردن به دنیا با عشق.» فلسفه لینچ که اغلب انعکاسش را در کارهای او دیدهایم، حول محور عشق و شعف بینهایت در مواجهه با ترس، پوچی و ظلم غیرقابل باور در دنیا میچرخید. این فلسفه در واقع یکی از زیباترین چیزهایی است که او به دنیا هدیه داده است.
بازیهای ویدیویی هم کم تحت تاثیر دیوید لینچ نبودهاند
هیچ شکی در این نیست که فیلمهای مدرن به لطف دیوید لینچ دستخوش تغییرات غیر قابل انکار و بزرگی شدهاند. استیون اسپیلبرگ در مصاحبه با ایندیوایر گفت «دیوید لینچ یکی از قهرمانهای من است». مارتین اسکوسیزی هم توضیح داد:
فیلمهای او همین الان هم از پس آزمون زمان برآمدهاند و در آینده هم برخواهند آمد. او همه چیز را غریب، شگفتانگیز، اسرارآمیز و نو ساخت… امروز روزی بسیار غمانگیز برای فیلمسازان، عاشقان سینما و خود هنر سینما است… ما خوششانس بودیم که دیوید لینچ را داشتیم.
نیکلاس کیج به ددلاین گفت این کارگردان «یک نابغه یکتا در سینما بود» و یکی از بزرگترین هنرمندان دوره ما و حتی تمام دورانها به شمار میرود. خیلی از چهرههای برجسته دیگر مثل جیمز گان، نائومی واتس، کایل مکلاکلن، جین شونبرون، فرانسیس فورد کاپولا و ادگار رایت از حس ناراحتی خود گفته و درباره میراث ادامهدار لینچ صحبت کردهاند.
اما خب مشخصا تاثیرات دیوید لینچ در انحصار سینما نبوده و زندگی خیلی از افراد در صنعت ویدیو گیم را نیز تحت تاثیر قرار داده است. برجستهترین نمونه این مسئله سم لیک از استودیو رمدی اینترتینمنت بوده که کارهایش کاملا از آثار لینچ الهام گرفته است. او حتی طی یک توییت جدید اعلام کرد نام رمزی بازی Alan Wake 2 در استودیو Big Fish بوده که در واقع اشارهای به اتوبیوگرافی دیوید لینچ با نام Catching the Big Fish به حساب میآید.
توسعهدهندگان The Legend of Zelda: Link’s Awakening از Twin Peaks به عنوان یکی از منابع اصلی الهام یاد کردهاند و به همین دلیل کاراکترهای این بازی «مشکوک» طراحی شدهاند. کارگردان هنری سایلنت هیل هم اشاره داشته فیلمهای دیوید لینچ تاثیر زیادی روی Silent Hill 2 داشتهاند و Lost Highway منبع الهام اصلی بازی در مراحل ابتدایی توسعه بوده است.
همچنین Disco Elysium که به عقیده خیلی از افراد و صاحبنظران یکی از بهترین بازیهای ویدیویی تاریخ به حساب میآید، تاثیرات غیر قابل انکار از کارهای لینچ گرفته و حتی به واسطه مهارت Inland Empire به یکی از فیلمهای او ادای احترام کرده است. استودیو Suda51 هم در چندین بازی خود به این کارگردان افسانهای ادای احترام کرده. بازی نخست Life is Strange اشاراتی به Twin Peaks داشت و شاهد چندین ایستراگ از آن بودیم. همچنین ما میتوانیم جای پای لینچ را در Velvet Room از پرسونا، Kentucky Route Zero، The Evil Within و Immortality مشاهده کنیم.
دیوید لینچ همیشه زنده خواهد بود
دیوید لینچ پس از مرگ دوست نزدیکش آنجلو بادالامنتی مصاحبهای BBC داشت و طی آن گفت: «به نظر من زندگی ادامهدار است و هیچکس واقعا نمیمیرد؛ آدمها فقط بدن فیزیکیشان را رها میکنند و ما باز هم ملاقات خواهیم کرد… این موضوع غمانگیز است، اما اگر اینطور فکر کنید، ویرانکننده نیست. در غیر این صورت، نمیتوانم بفهمم چطور ممکن است کسی با دیدن مرگ کسی دیگر، باور کند که آن فرد برای همیشه ناپدید شده و این سرنوشتی است که همه ما به آن محکومیم. متأسفم، اما این اصلاً منطقی نیست. این یک ماجرای ادامهدار است و در پایان داستان، همه ما در وضعیت خوبی خواهیم بود.»
هرجا که نگاه کنید، در تمام ژانرها، رسانهها، مضامین و حتی جغرافیا و فرهنگها، دیوید اینجا آنجا خواهد بود. طیف تاثیرات او چنان گسترده و همهجانبه بوده که ردپای دیدگاه و جهانبینی او روی تمامی چیزهایی که دوست دارید (چه بدانید و چه ندانید) وجود دارد. من حتی زمانی که به آب و هوا فکر میکنم، دیوید لینچ را به یاد میآورد؛ آن هم به خاطر گزارشات عجیب و شگفتانگیز او درباره آب و هوا.
علاقه به دیوید لینچ یعنی یا مرهمی بر قلبتان بگذارید یا اینکه بمیرید؛ یعنی باور داشته باشید همه ما در پایان داستان سرانجام خوبی خواهیم داشت؛ یعنی به جهان با عشق نگاه کنیم. و دنیا هم با عشق به دیوید لینچ نگاه خواهد کرد. تاثیرات و میراث او تا چندین دهه و حتی پس از آن بقا دارد و از یک جهت او هیچگاه از صفحه روزگار محو نخواهد شد. و حدس میزنم حق با او باشد؛ خیلی ناراحتکننده است اما نه نابودکننده.
منبع: The Gamer
سام صابری و فیفا در دل کویر – قسمت سوم
source