وندر که به نام واریک نیز شناخته می‌شود، یک نماد برجسته زاون، یک انقلابی و متصدی بار در زاون و پدرخوانده وای و جینکس بود. او که مشت‌زن ماهری بود و قلبی مهربان داشت، احترام بسیاری از ساکنان دنیای زیرین را به خود جلب کرده بود و آماده بود جان خود را برای آرمان‌هایش فدا کند، به‌ویژه اگر این کار به نجات عزیزانش منجر می‌شد. بعدها، او توسط سینجد به‌عنوان موجودی بیومکانیکی و شبیه به گرگینه بازسازی شد؛ این بخشی از تلاش سینجد برای نجات جان دخترش بود.

هشدار اسپویل: این مطلب داستان کلی سریال آرکین را لو می‌دهد.

اوایل زندگی

وندر و سیلکو در جوانی مانند دو برادر بودند و در ابتدا رؤیای مشترکی برای آزادسازی مردمشان از کنترل سرکوبگرانه پیلتوور داشتند. آنها همچنین دوستان نزدیکی برای فلیشیا، مادر وای و پاودر، بودند. وندر زمانی که فهمید فلیشیا اولین فرزندش را باردار است، پیشنهاد کرد نام او را «وایولت» بگذارد.

اما همه چیز تغییر کرد زمانی که وندر و سیلکو سعی کردند یک قیام علیه پیلتوور رهبری کنند. این قیام در نهایت شکست خورد و به کشته‌شدن صدها نفر از مردم خودشان، از جمله فلیشیا و همسرش کانول، منجر شد. پس از پایان قیام و فروکش‌کردن غبار نبرد، وندر با صحنه‌ای مواجه شد که وای و پاودر در کنار اجساد والدینشان گریه می‌کردند. او آنها را به‌عنوان دختران خود به فرزندی پذیرفت. بااحساس گناه و اندوه، وندر تصمیم گرفت دیگر برای آزادی زاون نجنگد و برای خانواده جدیدش زندگی آرام‌تری را در پیش گیرد.

معرفی شخصیت‌های انیمیشن آرکین | سیلکو؛ دوستی پایان‌یافته

مرگ فلیشیا شکاف عمیقی بین وندر و سیلکو ایجاد کرد و در نهایت باعث شد وندر، به دلیل غم و خشم، به سیلکو حمله کند و سعی کند او را در رودخانه‌های آلوده زاون غرق کند. اما سیلکو توانست با استفاده از یک چاقو از خود دفاع کند و با زخمی‌کردن بازوی راست وندر به زیرزمین فرار کند. باگذشت زمان، وندر از تصمیمش برای حمله به سیلکو بسیار پشیمان شد و سعی کرد دوباره با او ارتباط برقرار کند، اما موفق نشد. وقتی وندر متوجه شد که سیلکو نمی‌خواهد پیدا شود، نامه‌ای در پناهگاه قدیمی‌شان برای او گذاشت. در این نامه، وندر اعتراف کرد که اشتباه کرده و نباید سیلکو را به‌خاطر مرگ فلیشیا مقصر می‌دانست و برای حمله‌اش عذرخواهی کرد. متأسفانه، سیلکو هرگز آن نامه را پیدا نکرد و به همین دلیل، آنها هرگز فرصتی برای آشتی پیدا نکردند.

وندر

پس از قیام شکست‌خورده و اختلافاتش با سیلکو، وندر کنترل منطقه لینز زاون را به دست گرفت و مدیریت یک بار به نام «دراپ آخر» را بر عهده گرفت که به مرکز اصلی ملاقات‌های دنیای زیرین تبدیل شد. او همچنین دو پسر یتیم به نام‌های مایلو و کلاگر را به فرزندی پذیرفت و یک توافق ناپایدار با نیروهای امنیتی پیلتوور برقرار کرد که آرامش نسبی را به لینز بازگرداند.

حادثه جواهر

پس از سرقت جسورانه‌ای که وای در پیلتوور طراحی کرده بود و اشتباه پیش رفت، صلح در دنیای زیرین به خطر افتاد. کارگاهی که آنها از آن دزدی کرده بودند منفجر شد و به خانواده کیرامن تعلق داشت. در نتیجه، پلیس پیلتوور به دستور شورای حاکم این شهر مأمور شد که عاملان حادثه را دستگیر کند. وندر که نمی‌خواست فرزندانش را لو بدهد، از تحویل هر کسی به پیلتوور خودداری کرد. این تصمیم باعث شد نیروهای امنیتی، هر زاونیتی را که در دنیای زیرین می‌دیدند، به خشونت بازجویی کنند که این مسئله خشم بسیاری از مردم زاون را برانگیخت. وندر که می‌دانست مبارزه با نیروهای امنیتی فقط وضعیت را وخیم‌تر کرده و تلفات بیشتری به همراه خواهد داشت، تلاش کرد مردمش را به آرامش دعوت کند تا بتوانند صلح را حفظ کنند. متأسفانه، همه به او گوش ندادند، و حتی وای نیز از او عصبانی بود، چرا که اجازه نمی‌داد از مهارت‌های مشت‌زنی‌اش برای دفاع از خانه‌شان در برابر ساکنان پیلتوور استفاده کند. بااین‌حال، وندر توانست او را قانع کند که خشونت مشکلاتش را حل نمی‌کند و بهتر است از آنچه هنوز دارد محافظت کند تا اینکه به‌خاطر خشم همه چیز را به خطر بیندازد.

نقد فصل دوم سریال Arcane | به‌زیبایی قسمت اول

وای این درس را به قلب سپرد و تصمیم گرفت خود را به نیروهای امنیتی تسلیم کند تا از یک قیام احتمالی و خشونت بیشتر جلوگیری کند. اما پیش از اینکه بتواند کاری انجام دهد، وندر جای او را گرفت و خود را به نیروهای امنیتی تسلیم کرد. متأسفانه، پیش از آنکه وندر به زندان برده شود، سیلکو ناگهان ظاهر شد، دکارد، مزدور تقویت‌شده‌اش با شیمِر، گریسون و بنزو را کشت و وندر را به مخفیگاه خود برد.

پس از رسیدن به مخفیگاه، سیلکو به وندر گفت که قصد دارد با استفاده از شیمِر، قیامی دیگر به راه بیندازد و از او خواست تا دوباره با او متحد شود. اما وندر که می‌دانست سیلکو چقدر بی‌رحم شده است، پیشنهادش را رد کرد و اعلام کرد که دیگر آن مردی نیست که سیلکو به یاد می‌آورد. سیلکو، خشمگین از اینکه وندر آماده بود برای آرمان‌هایش بمیرد؛ اما حاضر نبود برای آن بجنگد، او را به بی روحیه بودن متهم کرد و او را در زنجیر نگه داشت.

وندر

مدتی بعد، وای، مایلو و کلاگر برای نجات وندر آمدند، اما متوجه نشدند که سیلکو عمداً او را بدون محافظ گذاشته است تا آنها را در دام بیندازد. وقتی متوجه شدند باید برای خروج بجنگند، وای از دستکش‌های آهنی قدیمی وندر استفاده کرد و با افراد سیلکو مبارزه کرد تا زمان کافی برای مایلو و کلاگر فراهم کند که وندر را از زنجیر آزاد کنند و راه فراری بیابند. اما پیش از آنکه بتوانند فرار کنند، مخفیگاه توسط بمب میمون دست‌ساز پاودر منفجر شد که مایلو و کلاگر را کشت و وندر و وای را مجروح کرد.

نقد فصل دوم سریال Arcane | به‌‌جریان قسمت دوم

با آگاهی از اینکه سیلکو برای کشتن آنها از هیچ‌چیز دریغ نخواهد کرد، وندر دستکش‌های ضربتی دست‌ساز پوشید و به مبارزه با باقی‌مانده مزدوران سیلکو پرداخت. با اینکه وندر با شجاعت مبارزه کرد، در نهایت تحت‌تأثیر قدرت دکارد شکست خورد. سیلکو او را با چاقو به شکم زد و سپس به داخل توده‌ای از ویال‌های شیمِر پرت کرد. مصمم به نجات وای، وندر یکی از ویال‌ها را به خود تزریق کرد که باعث جهش شدید در بدنش شد و قدرت کافی برای خفه کردن دکارد را به او داد، پیش از آنکه او بتواند به وای برسد. او سپس تلاش کرد سیلکو را نیز بکشد، اما وقتی متوجه شد که وای در خطر له‌شدن زیر آوار است، از این کار صرف‌نظر کرد و به‌جای آن وای را در آغوش گرفت و پیش از اینکه کسی بتواند جلوی او را بگیرد، از ساختمان بیرون پرید و او را به مکانی امن رساند.

تبدیل‌شدن به واریک

پس از درگیری با سیلکو، وندر مرده فرض شد. اما حتی پس از مرگ ظاهری او و تسلط سیلکو بر دنیای زیرین، مردم زاون همچنان او را با احترام یاد می‌کردند و خاطرات او را مثبت ارزیابی می‌کردند. یک مجسمه از او در منطقه لینز ساخته شد، جایی که بعدها سیلکو برای اعتراف‌کردن درونیاتش به آنجا می‌رفت، زمانی که جیس به او استقلال زاون را در ازای جینکس پیشنهاد کرد.

نقد فصل دوم سریال Arcane | به‌‌اتفاق قسمت سوم

اما، آنچه کسی نمی‌دانست این بود که وندر در واقع پس از نبرد با سیلکو نمرده بود و به‌جای آن توسط سینجد اسیر شد. سینجد بدن او را در آزمایشگاهش نگه داشت و آن را محفوظ و مخفی نگاه داشت. کمی پس از مرگ سیلکو، سینجد مجموعه‌ای از آزمایش‌ها را روی وندر انجام داد به امید یافتن راهی برای درمان دخترش. در این فرآیند، سینجد وندر را به واریک، یک موجود وحشی و تشنه به خون تبدیل کرد که شخصیت انسانی او در اعماق غریزه‌های اولیه‌اش دفن شده بود.

دیدار دوباره با خانواده‌اش

تقریباً یک سال پس از مرگ سیلکو، سینجد در جریان یک تجمع شورشی در زاون که توسط سویکا برگزار شده بود، توسط نیروهای امنیتی دستگیر شد. اما درست پیش از دستگیری، او عمداً دست خود را با یک چاقوی جراحی برید تا رد خونی از خود به جا بگذارد. این کار واریک را تحریک کرد که سپس از آزمایشگاه سینجد فرار کرد و به دنبال رد بوی خون او به شکلی بی‌وقفه به تعقیب او پرداخت و خرابی‌ها و ویرانی‌های گسترده‌ای بر جای گذاشت.

وندر

خشم واریک در نهایت او را به زندان استیل‌واتر رساند. پس از رسیدن به زندان، او به راحتی امبسا و گردان نوکسوسی‌اش را شکست داد و تمام نیروهای امنیتی محافظ زندان را بی‌رحمانه قتل‌عام کرد. هنگامی که او برای یافتن سینجد به اعماق زندان رفت، با جینکس و سویکا مواجه شد که پیش‌تر برای نجات ایشا به زندان آمده بودند. جینکس برای منحرف کردن حواس واریک و فراهم کردن زمان برای سویکا تا ایشا را به مکان امنی منتقل کند، با او درگیر شد. اگرچه جینکس با استفاده از تپانچه هکس‌تک خود چندین بار به واریک شلیک کرد و بسیاری از حملات او را به دلیل تقویت‌های فیزیکی حاصل از نسخه پیشرفته شیمِر جا خالی داد، اما هیچ‌یک از شلیک‌هایش آسیبی ماندگار به او وارد نکرد. واریک در نهایت جینکس را گوشه‌گیر کرد، پیش از آنکه او بتواند یکی از نارنجک‌هایش را برای کشتن او استفاده کند.

بااین‌حال، درست زمانی که واریک قصد داشت جینکس را از بین ببرد، با دیدن نارنجک او، سیلی از خاطرات در ذهنش جاری شد. این خاطرات باعث شد حمله‌اش را متوقف کند و رنگ چشمانش از قرمز به سبز تغییر کند. در همان لحظه، او جینکس را به‌عنوان دخترخوانده‌اش، پاودر، شناخت و حتی نام او را بر زبان آورد. این اتفاق باعث شد جینکس نیز او را به‌عنوان وندر شناسایی کند و متوجه شود که او تمام این مدت زنده بوده است.

مواجهه با جینکس و بازگشت به زاون

پس از این رویارویی، واریک به زاون بازگشت و در یک تونل معدنی دورافتاده مخفی شد. جینکس که مصمم بود به مردی که زمانی می‌شناختند کمک کند، وای را متقاعد کرد تا در پیداکردن او با او همراه شود. ایشا نیز به آنها پیوست. در جریان جستجو در معادن، وای به طور تصادفی باعث خونریزی بینی ایشا شد که بوی خون، واریک را به سمت آنها کشاند. تحت‌تأثیر عطش ذاتی به خون، واریک به‌سرعت آنها را پیدا کرد و سعی کرد ایشا را بکشد. اما وای برای محافظت از ایشا مداخله کرد.

وندر

به دلیل ظاهر تغییریافته وای که شامل موهای سیاه رنگ‌شده و آرایش پانک بود، واریک او را نشناخت و بدون تردید به او حمله کرد. اگرچه وای با استفاده از گانتلت‌های اطلس توانست بهتر از جینکس در برابر واریک مقاومت کند، اما به دلیل قدرت بازسازی خون واریک، حملات او تأثیر ماندگاری نداشت و واریک در نهایت او را شکست داد. او سپس به سمت جینکس برگشت که در حال محافظت از ایشا بود. در لحظه‌ای کوتاه، واریک جینکس را به‌عنوان پاودر شناخت و چشمانش بار دیگر به سبز تغییر رنگ داد، اما وقتی وای خونش را روی زمین تف کرد، دوباره به حالت وحشی برگشت.

بیداری وندر

واریک که اکنون در حالتی از خشم وحشیانه قرار داشت، دوباره به سمت وای حمله کرد. اما وای با صدای بلند نام او را به‌عنوان “وندر” صدا زد. این کار باعث شد خاطره‌ای از گفت‌وگویی که دهه‌ها پیش با سیلکو و فلیشیا (مادر وای و جینکس) درباره آینده زاون و بارداری فلیشیا از فرزند اولش داشت، در ذهن او زنده شود. این خاطره کافی بود تا واریک وای را بشناسد و انسانیتش به طور کامل بازگردد. آگاهی وندر کاملاً به سطح آمد و او توانست وای، جینکس، و ایشا را در یک دیدار خانوادگی پر احساس در آغوش بگیرد.

اسارت

با کنترل دوباره وندر بر خود، دخترها او را به پناهگاه ویکتور بردند، به این امید که او بتواند با قدرت‌های پیشرفته‌اش تحول واریک را معکوس کرده و او را دوباره به انسان تبدیل کند. بااین‌حال، ویکتور با استفاده از قدرت‌های هکس‌تک خود به‌سرعت دریافت که آزمایش‌های سینجد، آگاهی وندر را عمیقاً در ذهن واریک دفن کرده است و فرآیند درمان او بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که ابتدا تصور می‌کرد. بااین‌وجود، ویکتور که مصمم به کمک به وندر بود، تصمیم گرفت به این چالش ادامه دهد، به شرطی که واریک شب‌ها در بند باشد. او چندین روز به طور خستگی‌ناپذیر برای بازیابی انسانیت وندر تلاش کرد.

وندر

مدتی بعد، سینجد برای ملاقات با ویکتور آمد و پیشنهاد کرد از خون بازسازی‌کننده واریک برای تقویت تکامل ویکتور استفاده کند. اما ویکتور که حاضر نبود وندر را قربانی اهداف شخصی‌اش کند، قاطعانه این پیشنهاد را رد کرد و سینجد مجبور شد آنجا را ترک کند. تلاش‌های ویکتور سپس نتایج مثبتی نشان داد، زمانی که وندر از جینکس در برابر ریکتوس محافظت کرد، با غرش به او هشدار داد که “از دخترش دور شود”، و سپس او را با نیرویی عظیم از پنجره بیرون انداخت و به‌شدت زخمی کرد.

تراژدی جدید

بااین‌حال، این پیروزی کوتاه‌مدت بود، زیرا جیس به طور ناگهانی به پناهگاه رسید و ظاهراً ویکتور را کشت. این اتفاق باعث شد ساکنان پناهگاه از بین بروند. درحالی‌که دخترها مشغول بررسی هرج‌ومرج اطرافشان بودند، سینجد از این فرصت استفاده کرد تا دوز جدیدی از سرم به واریک تزریق کند. این سرم باعث شد خون واریک به ماده‌ای شبیه به گدازه تبدیل شود و او دوباره به یک موجود بی‌منطق و وحشی تبدیل شود. بدون هیچ نشانی از عقل، واریک به‌شدت ریکتوس را از هم درید و سپس توجهش را به سمت دخترانش، ایشا، و کیتلین جلب کرد که دیگر هیچ‌یک را نمی‌شناخت.

نقد فصل دوم سریال Arcane؛ قسمت چهارم | گرگینه باز می‌گردد

پیش از آنکه واریک بتواند به آنها حمله کند، آمبسا و سربازانش به پناهگاه حمله کردند، به این امید که او را برای استفاده به‌عنوان یک سلاح تحت فرمان خود اسیر کنند. اگرچه واریک به‌راحتی تعداد زیادی از سربازانی که قصد دستگیری‌اش را داشتند از بین برد، اما در این فرآیند به‌شدت زخمی شد، و دخترانش، ایشا و کیتلین را در وضعیتی قرارداد که هیچ راه گریزی نداشتند. در اقدامی ناامیدانه برای محافظت از خانواده جدیدش، ایشا قبل از اینکه جینکس بتواند او را متوقف کند، تفنگ هگزتک جینکس را برداشت و آن را با سه سنگ قیمتی هگزتک بیش از حد شارژ کرد. به‌رغم اعتراض و اندوه جینکس، ایشا خود را فدا کرد و شلیکی از فاصله نزدیک به واریک کرد که باعث انفجاری از انرژی آرکین شد که کل منطقه را در بر گرفت و ظاهراً هر دوی آنها را کشت.

تداوم تحول واریک

متأسفانه، فداکاری ایشا تا حدودی بی‌ثمر بود، زیرا واریک از این انفجار جان سالم به در برد و در پی مرگ او دوباره توسط سینجد اسیر شد. از سوی دیگر، ویکتور که به دلیل جراحت مرگباری که از جیس برداشته بود در آستانه مرگ قرار داشت، توسط سینجد با استفاده از خون واریک درمان شد، حتی باوجوداینکه ویکتور قبلاً مخالف استفاده از واریک برای تکامل شخصی خود بود. فرایند تزریق خون نه‌تنها واریک را نکشت، بلکه باعث پاک‌شدن اکثر خاطرات او شد و گذشته انسانی‌اش را به فراموشی سپرد.

وندر

ویکتور سپس وضعیت واریک را یک گام فراتر برد و با قدرت‌هایش او را تحت کنترل خود درآورد و به یکی از برده‌های بی‌اراده‌اش تبدیل کرد تا در خدمت «تکامل باشکوه» او باشد. در جریان نبرد ویکتور با اتحاد پیلت‌اوور-زاون، واریک به دنبال وای و جینکس رفت و موفق شد بالون هوای گرم جینکس را وادار کند به کنار یک برج نزدیک سقوط کند. ازآنجاکه نه وای و نه جینکس اسلحه مناسبی برای کشتن واریک یا تمایل به جنگیدن با پدرشان را نداشتند، واریک به‌راحتی هر دوی آنها را شکست داد و تلاش کرد ویکتور را متقاعد کند که از قدرت‌هایش روی آنها برای دستیابی به تکامل نهایی‌اش استفاده کند.

پایان واریک

خوشبختانه، در همین لحظه، اکو و جیس موفق شدند از دفاع‌های ویکتور عبور کنند که باعث شد واریک دخترانش را رها کند و هر سه نفرشان روی پل‌های آهنی مختلف اطراف برج سقوط کنند. اگرچه جینکس اصرار داشت که وندر دیگر در ذهن واریک دست‌نیافتنی است، وای امید خود را از دست نداد و مصمم بود که پدرشان را نجات دهد.

اما در همین لحظه، واریک دوباره بیدار شد و بلافاصله به وای حمله کرد، زیرا با ازبین‌رفتن کنترل ویکتور، او دوباره به حالت وحشیانه و بی‌عقل خود بازگشته بود. وای دریافت که اگر واریک به حملات خود ادامه دهد، هر دوی آنها روی پلی که به‌شدت ناپایدار و لرزان بود کشته خواهند شد. در اقدامی قهرمانانه، جینکس بدن خود را به واریک کوبید و باعث شد هر دوی آنها از لبه پل به سمت هسته برج سقوط کنند.

در آخرین لحظه، وای توانست بازوی راست جینکس را بگیرد و مانع از سقوط او به مرگ شود، اما واریک نیز یکی از پاهای جینکس را گرفت و شروع به بالارفتن کرد. جینکس که فهمید اگر وای دستش را رها نکند هر سه آنها خواهند مرد، تصمیم گرفت همان کاری را برای وای انجام دهد که ایشا برای او انجام داده بود. او با ازکارانداختن گانتلت سمت راست وای، او را مجبور به رهاکردن دستش کرد.

درحالی‌که جینکس همراه با واریک به سمت هسته سقوط می‌کرد، به سمت او برگشت و صورتش را در دست گرفت که این کار خاطره‌ای از زمانی که وندر او و وای را در کودکی به تخت می‌برد، در ذهنش بیدار کرد. با لبخندی غمگین و کم‌رنگ، جینکس خود را فدا کرد و با فعال‌کردن بمب میمونش، قبل از اینکه واریک بتواند او را متوقف کند، انفجاری از انرژی آرکین ایجاد کرد که به نظر می‌رسید هر دوی آنها را کشت و به خشم بی‌قیدوشرط زاون یک‌بار برای همیشه پایان داد.

وندر

به لطف اراده استثنایی‌اش برای زنده‌ماندن، واریک بسیاری از خاطرات زندگی انسانی خود را حفظ کرد که به او این امکان را داد تا وای و جینکس را شناسایی کند و نقش خود به‌عنوان پدرشان را به یاد بیاورد. با کمک ویکتور، انسانیت مدفون او نیز به‌تدریج شروع به بازگشت کرد، همان‌طور که در صحنه‌ای نشان داده شد که او جینکس را از ریکتوس محافظت کرد و او را به‌شدت از پنجره‌ای به بیرون پرتاب کرد تا از تلاش او برای کشتن جینکس انتقام بگیرد.** بااین‌حال، تمام تلاش‌های ویکتور در نهایت زمانی بی‌ثمر شد که سینجد سرم دیگری را به واریک تزریق کرد، و باعث شد او به غرایز اولیه خود تسلیم شود، توانایی‌اش در شناسایی دخترانش را از دست بدهد، و به شکلی غیرقابل‌کنترل وحشی شود.

فرآیند تزریق خون که بعداً توسط سینجد بین واریک و ویکتور برای درمان زخم‌های ویکتور انجام شد، همچنین ذهن واریک را پاک کرد و باعث شد بیشتر خاطرات زندگی گذشته‌اش را از دست بدهد و به یک پوسته خالی تبدیل شود که توسط ویکتور به‌عنوان بخشی از «تکامل باشکوه» خود مورداستفاده قرار گیرد.

بازگشت به حالت وحشیانه

بااین‌حال، پس از آنکه ویکتور از ایده تکامل خود دست کشید و مردمی را که با قدرت‌هایش به بردگی گرفته بود آزاد کرد، واریک دوباره به حالت وحشیانه و بی‌عقل خود بازگشت و باعث شد که بلافاصله پس از بیدارشدن به وای حمله کند. اما هنگامی که جینکس او را از وای دور کرد و هر دو شروع به سقوط کردند، انسانیت واریک ظاهراً دوباره آشکار شد و او شروع به یادآوری برخی از خاطراتش از دخترانش کرد. این تغییر شاید به واریک حس آرامش و تسکین داد، زمانی که جینکس بمب میمونش را درحالی‌که او را در آغوش داشت فعال کرد، و ظاهراً هر دوی آن‌ها در انفجار پیش‌آمده کشته شدند.

توانایی‌ها

فیزیولوژی شیمیایی تقویت‌شده

پس از اینکه سینجد او را به مجموعه‌ای از آزمایش‌های بی‌رحمانه تحت‌فشار قرارداد که بدنش را پر از مواد شیمیایی کرد و DNA او را با یک گرگ ترکیب کرد، وندر یک فیزیولوژی منحصربه‌فرد و حیوانی به دست آورد که او را به‌اندازه‌ای قوی کرد که تهدیدی مرگبار برای هر دو منطقه پیلت‌اوور و ناکسوس محسوب شود. حتی آمبسا اعتراف کرد که در تمام سال‌های جنگجویی‌اش هرگز با حریفی با چنین وحشی‌گری مواجه نشده است.

حواس تقویت‌شده

حواس وندر بسیار قوی‌تر از یک انسان عادی است، به‌ویژه حس بویایی او که می‌تواند بوی خون را از کیلومترها دورتر تشخیص داده و به‌راحتی آن را به منبع اصلی‌اش ردیابی کند.

قدرت تقویت‌شده

وندر قدرتی هیولاوار دارد، به‌طوری که توانست به‌راحتی از فلز جامد عبور کند و به طرز وحشیانه‌ای هم سربازان پیلت‌اوور و هم سربازان ناکسی را نابود کند. همچنین، او موفق شد با یک ضربه سنگین ریکتوس، دست راست آمبسا، را به‌شدت زخمی کند و سپس او را با پنجه‌هایش از بین ببرد، به‌طوری که ریکتوس قادر به دفاع مناسب در برابر حملات وندر نبود. پس از آنکه توسط ویکتور “تکامل” یافت، قدرت وندر به حدی تقویت شد که وای که قبلاً قادر به مقابله با برخی از حملات او بود، تقریباً در برابر او ناتوان شد.

دوام تقویت‌شده

وندر نشان داده که فوق‌العاده مقاوم است، به‌طوری که تسلیحات متعارف تقریباً علیه او بی‌اثر هستند و سلاح‌های هگزتک فقط می‌توانند به طور موقت او را کند کنند. پس از “تکامل” توسط ویکتور، دوام او به حدی افزایش یافت که پوستش تقریباً غیرقابل‌نفوذ شد.

تحمل تقویت‌شده

وندر تحمل زیادی نسبت به درد دارد که این توانایی به او امکان داد تا از عذاب آزمایش‌های سینجد جان سالم به در ببرد.

سرعت تقویت‌شده

وندر به‌شدت سریع است، به‌طوری که می‌تواند در عرض چند ثانیه گروه‌های کامل را قتل‌عام کند. پس از “تکامل” توسط ویکتور، سرعت او به حدی افزایش یافت که به نظر می‌رسید او به طور آنی جابه‌جا می‌شود.

خون بازسازی‌کننده

وندر خونی با خواص درمانی خاص دارد که به او این امکان را می‌دهد که به‌سرعت از هر آسیبی که در نبرد متحمل می‌شود، بهبود یابد، همان‌طور که زمانی که وای با یک مشت از گانتلت اطلس خود صورت او را شکست، او فوراً فکش را بازسازی کرد. به همین دلیل است که سینجد وندر را بزرگ‌ترین موفقیت خود می‌داند و معتقد است که زیست‌شناسی منحصربه‌فرد او کلید نجات دخترش و درمان بیماری ویکتور است.

وندر

اراده شکست‌ناپذیر

وندر اراده‌ای قوی دارد که به او امکان داد تا از مرگ فرضی خود به دست سیلکو جان سالم به در ببرد و از عقل خود در برابر درد شدید آزمایش‌های سینجد محافظت کند.

مهارت در مبارزه

وندر در مبارزات تن‌به‌تن استعداد داشت و نشان داد که در بیشتر نبردهایی که درگیر می‌شد برتری دارد، حتی در برابر حریفانی که خود را با شیمر تقویت کرده بودند. همچنین او همان کسی بود که به وای یاد داد چگونه مشت بزند که این مهارت باتوجه‌به توانایی وای در بوکس در نوجوانی قابل‌توجه است.

توانایی‌های دیگر

بارکیپ

به‌عنوان صاحب  The Last Drop ، وندر یک بارمن ماهر بود و می‌توانست انواع نوشیدنی‌ها را تهیه کند.

رهبر

وندر رهبری توانا و شرافتمند بود، علی‌رغم اشتباهات گذشته‌اش. بسیاری از مردم زاون او را به‌خاطر مهارت‌های رهبری‌اش حتی پس از مرگ فرضی‌اش احترام می‌گذاشتند.

معلم

به‌عنوان پدرخوانده چهار فرزند، وندر معلم اصلی آن‌ها در زندگی بود و به آن‌ها تقریباً تمام مهارت‌هایی که برای زنده‌ماندن در زاون نیاز داشتند آموزش می‌داد. حتی پس از مرگ فرضی‌اش، درس‌های او همچنان در ذهن آن‌ها طنین‌انداز بود. این موضوع در صحنه‌ای نشان داده شد که وای در جریان دومین مبارزه‌اش با سویکا، توهمی از او دید که او را تشویق می‌کرد گارد خود را بهبود بخشد و دوباره سرپا شود.

Loading

source

توسط techkhabari.ir