صاحب‌خبر –

گروه استان‌های دفاع‌پرس‌– «ابوالقاسم محمدزاده» پیشکسوت دفاع مقدس؛ گاهی دلم برای دیدن ستاره‌ها تنگ می‌شود. به آسمان نگاه می‌کنم که غرق نور است. ستاره‌های کوچک و بزرگ، کم‌نور و پرنور، اما هیچکدام به قاب چشمم نمی‌نشیند، همه نورشان دلنشین‌اند و جذاب، همه باعث زیبایی آسمانند و ستاره‌اند. اما ستاره‌ی من زمینی بود که آسمانی شد و در کنج آسمان ایثار و شهادت نشست و نظاره‌گرمان شد که چراغ باشد، تا راه را گم نکنیم. گرچه ستاره این دفتر سال ۱۳۳۹ در روستاي «قِلي» از توابع شهرستان جاجرم چشم به دنیا آمد و قدم بر زمین گذاشت اما زندگي در دنيا، به سان پلی بود براي وصال به معبود و ستاره شدن، ستاره‌ای جهاني كه دنیا در نظرش كوچك گشت و حيات در آن را ناچيز می‌پنداشت و دنبال حیات جاودانه بود.

محمد اولين پسر خوش سیمای خانواده بود که پدر را غرق در شور و شادی کرد و به شكرانه تولدش، ذكر توحيد را در گوش او زمزمه نمود و از پروردگارش خواست فرزندش، در سايه ائمه اطهار، زندگی سرشار از خير و بركت داشته باشد.

محمد دوران كودكی‌اش را در ميان شميم بهاری روستا سپری كرد و پس از پايان دوره ابتدايی برای تحصيل در مقطع راهنمايی راهی شهر بجنورد شد. او در ايام فراعت از تحصيل، يار و كمک پدرش در باغ و مزرعه بود و با لبخندهای معصومانه‌اش، خستگی را از وجود پدر می‌زدود.

پس از هجرت به بجنورد، با موفقيت دوره‌ی راهنمايی را به پايان برد و برای ادامه تحصيل راهی مشهد که مصادف با حرکت بیداری مردم این شهر بود. آن روزها بانگ انقلاب مرد ايران و مشهد از هر گوشه و کنار شهر به گوشش می‌رسید و از آنجا که محمد هوشيار بود کنجکاو، در جمع مردم انقلابی مشهد، واقعيت‌های انقلاب را درک کرد و به صف مبارزان پر شور و فعال انقلاب پیوست.

او وقتی بد رفتارها و عملكرد نامطلوب عُمال و سردمداران حاكم بر مردم مظلوم را می‌ديد، بيشتر از پيش كينه و دشمنی خود را به آنها ابراز كرد. به‌گونه‌ای که روزی در كلاس درس؛ و در مقابل ديد دانش‌آموزان و ناظم مدرسه، عكس شاه را پاره کرد كه توسط ساواک دستگير شد و مدت ۱۷ روز، زير سخت‌ترين شكنجه‌های آنان مردانه مقاومت نمود.

محمد، پس از اين ماجرا از دبيرستان اخراج شد اما اين مسائل باز هم از شور انقلابی او كم نكرد زيرا او عظمت انقلاب را از ژرفای تفكرات روشن خود درک كرده بود و با شجاعتی بیشتر از گذشته، جوانان پر شور و انقلابی را گرد خود جمع می‌كرد و با نوشتن شعار بر در و ديوار شهر  و توزيع اعلامیه‌های امام خمینی (ره) در سطح شهر، به یاری انقلاب شتافت. پس از پيروزی انقلاب اسلامی تصميم گرفت به خدمت سربازی برود که براي گذراندن دوران سربازی به شهر شيراز اعزام  شد و در آنجا با كتاب‌های شهید محراب آيت‌االله سید عبدالحسین دستغيب آشنا شد و در دوران خدمت سربازی اين افتخار نصيبش شده تا از پاسداران محافظ ایشان باشد و از محضر درس و فضايل اين عالم اسلام کسب فیض كند.

شهید علیپور در شيراز با فعاليت‌های جهاد سازندگی آشنا شد و از همانجا زمينه‌های حضورش در اين نهاد مقدس فراهم گردید.

او پس از اتمام خدمت سربازی‌اش، به سفارش مسئولان جهاد سازندگی شيراز، فعاليت خود را در جهادسازندگی شهرستان بجنورد ادامه داد.

اخلاق و منش محمد در مدت زمان حضور در محل كار، او را محبوب دل همكاران و دوستان كرده و حضور گرمش، همواره قوت قلب آنها بود.

محمد هر بار كه به روستای زادگاهش می‌رفت، جوانان را در مسجد برگرد خود جمع می‌كرد و با برگزاری دوره‌های قرآن و مراسم دعا، آنها را به حمايت از دستاوردهای انقلاب اسلامی فرا می‌خواند که با این حرکت، تعداد زيادی از جوانان روستا را در رفتن به جبهه با خود همراه کرد.

محمد پس از مدتي حضور در جهاد سازندگي بجنورد، براي فعاليت بيشتر در اين نهاد مقدس، عازم  شهر مشهد شد و به‌واسطه يكی از همرزمانش ازدواج نمود. او در شب خواستگاری از همسر و اقوامش خواست که او را آزاد بگذارند تا هميشه در خدمت انقلاب و جبهه و جنگ باشد و در اين مسیر مانع حركت او نشوند. او در زندگي مشترک همواره همسرش را به اخلاق نيک و ايمان به خدای متعال فرا می‌خواند.

محمد در طول دفاع مقدس چندين بار عازم جبهه شد و در گردان مهندسی رزمی امام رضا (ع) حماسه‌ها آفريد كه مناطق سومار، ميمک و فاو شاهد حماسه‌ها و رشادت‌هايش بودند تا اينكه در منطقه عملیاتی شلمچه و عمليات كربلاي۵، موسم امتحان نهایی‌اش در دانشگاه عشق و شجاعت گردید. همان نقطه‌ای كه محل كوچ و پرواز پرستوهای عاشقس همچون او بود.

«محمدعلی‌پور» در این عمليات حضور داشت و در دوم بهمن ۱۳۶۵ مورد اصابت تير دشمن قرار گرفت تا از خيل پرستوهای مهاجر، عقب نماند و سرانجام با بال‌هایی خونین، به سوی خداوند پر کشید.

انتهای پیام/

∎​

source

توسط techkhabari.ir