صاحب‌خبر –

دوره دبیرکلی گوترش در دسامبر ۲۰۲۶ به پایان می‌رسد و گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است که انتخابات برای گزینش دبیرکل بعدی سازمان ملل در ماه‌های نخستین سال ۲۰۲۶ میلادی برگزار خواهد شد. 

این‌که اساسا کارکرد سازمان ملل تا چه حد براساس فلسفه وجودی این بزرگ‌ترین و مهم‌ترین سازمان بین‌المللی بوده، خود سؤالی است که در بررسی کارنامه آن به پاسخ اسفباری خواهیم رسید.

صدور قطعنامه‌های غیرعادلانه علیه کشور‌ها و در راستای منافع و سیاست‌های استکباری و نفوذ آمریکا، عدم پیگیری اجرای تصمیمات حتی نمایشی شورای امنیت ــ ازجمله قطعنامه‌هایی که برای حمایت نسبی از ملت مظلوم فلسطین صادرشده ــ و گزینشی عمل‌کردن این سازمان درخصوص مسائل مهم بین‌المللی عدم کارایی این سازمان در حل‌وفصل مشکلات جهانی را اثبات می‌کند.

این درحالی است که منشور سازمان ملل که پس از جنگ جهانی دوم تدوین شد و پایه‌گذاری این سازمان براساس آن صورت گرفت، مدعی پاسداری از صلح جهانی است. کشور‌های مختلف نیز با امید به تحقق این آرمان به عضویت آن درآمدند و با پرداخت حق عضویت، کوشیدند سهمی در برقراری صلح جهانی ایفا کنند. 

ناکارآمدی سازمان ملل تا به آنجا بوده که بار‌ها کشور‌های عضو خواستار تغییرات در نمودار سازمانی و سازوکار‌های اجرایی آن شده‌اند. تغییراتی که با نفوذ کشور‌های دارنده حق وتو و لابی‌های همیشه برقرار اعضای تروئیکای اروپایی با آمریکا و باند صهیونیستی تاکنون جامه عمل برتن نکرده و در حد سخن و بیانیه‌های مبهم و ناقص باقی مانده است. 

در منشور سازمان ملل متحد که به مثابه اساسنامه این سازمان است پس از مقدمه و اشاره به اصلاحات و تغییراتی در آن، اینچنین می‌خوانیم:
«ما مردم ملل متحد با تصمیم به محفوظ داشتن نسل‌های آینده از بلای جنگ که دو بار در مدت یک عمر انسانی افراد بشر را دچار مصائب غیرقابل بیان کرده و با اعلام مجدد ایمان خود به حقوق اساسی بشر و به حیثیت و ارزش شخصیت انسانی و به تساوی حقوق مرد و زن و همچنین بین ملت‌ها اعم از کوچک و بزرگ و ایجاد شرایط لازم برای حفظ عدالت و احترام الزامات ناشی از عهد‌نامه‌ها و سایر منابع حقوق بین‌المللی و کمک به ترقی اجتماعی و شرایط زندگی بهتر با آزادی بیشتر، و برای نیل به این هدف‌ها به رفق و مدارا کردن و زیستن در حال صلح با یکدیگر با یک روحیه حسن همجواری و به متحد ساختن قوای خود برای نگاهداری صلح و امنیت بین‌المللی و به قبول اصول و ایجاد روش‌هایی که عدم استفاده از نیرو‌های مسلح را جز در راه منافع مشترک تضمین کند و به توسل به وسایل و مجاری بین‌المللی برای پیشبرد ترقی اقتصادی و اجتماعی تمام ملل مصمم شده‌ایم که برای تحقق این مقاصد تشریک مساعی کنیم.»

عملکرد این سازمان نشان می‌دهد که کنش‌ها، تصمیم‌ها و قطعنامه‌های منتشرشده با تعهد اولیه اعضا مغایرت دارد. برخی از اعضا نه از نظر جمعیت و وسعت، و نه از لحاظ تأثیرگذاری بر معادلات منطقه‌ای و بین‌المللی، در سطح کشور‌های بزرگ و تأثیرگذار نیستند؛ بلکه برخی از آنها حتی به اندازه یک جزیره کوچک بوده‌اند که صرفا در بزنگاه‌های مختلف، رأی آنها از سوی آمریکا و متحدانش برای تصویب یا رد قطعنامه‌ها در شورای امنیت یا مجامع عمومی استفاده شده است. عضویت دائمی پنج عضو در شورای امنیت و تأثیر‌گذار بودن هریک از آنان در تصمیمات و قطعنامه‌ها خود جای بحث دارد. این در حالی است که سال‌های زیادی بعد از تاسیس این سازمان و امضای منشور ملل متحد دو بلوک شرق و غرب در رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر دوران جنگ سرد را رقم زده و در حوزه‌های نفوذ خویش جنگ‌های منطقه‌ای متعددی را ایجاد یا همراهی کرده‌اند! جنگ‌هایی که هزاران کشته و معلول و بی‌خانمان در پی داشته و فاقد هرگونه نشانه‌ای از تمایل به استقرار صلح و آرامش بوده‌اند. 

تصویب قطعنامه‌های ناعادلانه در شورای امنیت طی سال‌های فعالیت این سازمان، نشان می‌دهد که این نهاد در عمل به ابزاری برای تحقق خواست‌های نظام سلطه جهانی تبدیل شده است. علاوه بر این، اختیارات ویژه آمریکا در زمینه اعطا یا خودداری از ویزای ورود به محل سازمان ملل و نیز ایجاد محدودیت‌های جغرافیایی برای حضور هیأت‌های شرکت‌کننده در اجلاس‌های مجمع عمومی و دیگر نشست‌ها، گواه دیگری بر این مدعاست. این وضعیت به وضوح ثابت می‌کند که مکان جغرافیایی استقرار سازمان ملل، به ناکارآمدی و بی‌طرفی آن لطمه زده است.

اکنون که زمان تغییر دبیرکل سازمان ملل نزدیک شده و آرژانتین پیش از موعد، نامزد خود را برای این سمت معرفی کرده، لازم است مروری بر وظایف دبیرکل داشته باشیم. با این مرور، هم می‌توان عملکرد دبیرکل‌های پیشین را ارزیابی کرد و به آنان «نمره» قبولی یا نیاز به بهبود داد، و هم صلاحیت‌های ضروری و مورد انتظار از دبیرکل آینده را مشخص کرد.

وظایف دبیرکل سازمان ملل اجمالا به این شرح است:
 اجرای تصمیمات سیاسی سازمان (در این خصوص از امتیازات وسیعی در تفسیر تصمیمات برخوردار است). 
ــ ایفای نقش مهم در شورای امنیت به‌خصوص زمانی‌که گزارش خود را درخصوص مسائل جاری
 ارائه می‌دهد. 
ــ اداره کردن انجام عملیات حفظ صلح 
ــ ترتیب دادن کنفرانس‌های بین‌المللی 
ــ میانجی‌گری در حل اختلافات بین‌المللی 
ــ طبق منشور متوجه ساختن شورای امنیت و مجمع عمومی در زمانی‌که به عقیده وی صلح و امنیت بین‌المللی در خطر است. 
ــ دعوت به تشکیل شورای امنیت در مواقع لزوم 
ــ حق حضور در جلسات ارکان سازمان ملل متحد و دادن اعلامیه‌های شفاهی و اعلامیه‌های کتبی به آنها 
ــ قرار دادن هر مساله‌ای که به نظر وی ضروری است در دستور کار مجمع عمومی (طبق ماده ۱۳ مقررات مجمع عمومی)‌
ــ شرکت در جلسات نهاد‌های سازمان، مشورت با رهبران جهان، مقام‌های دولتی نمایندگان گروه‌های جامعه مدنی، بخش خصوصی و افراد. 
ــ سفر به سراسر جهان به منظور حفظ تماس با مردم کشور‌های عضو 
ــ در صورت تمایل، می‌تواند به ابتکار و به‌عنوان شخص خود و نه از طرف سازمان ملل، سخنگوی منافع مردم جهان در صحنه بین‌المللی باشد. (به همین دلیل تئوری دیپلماسی آرام دبیرکل مطرح شده)

عملکرد ضعیف سازمان ملل متحد تحت نفوذ آمریکا و توسط دبیران کل سازمان ملل در ادوار گذشته و در مسائل مهمی همچون جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران خود گویای چگونگی ایفای نقش بالاترین مقام این سازمان بین‌المللی و کارنامه هریک از آنان است.
 
دبیرکل سازمان ملل رئیس دبیرخانه این سازمان است و این دبیرخانه بدون توجه به مفاد قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت بلافاصله به اقدامات سه کشور اروپایی و آمریکا درخصوص فعالسازی مکانیسم ماشه که فاقد هرگونه زمینه و توجیه حقوقی بود، رسمیت داده و آن را به اعضای سازمان ابلاغ کرد. به این ترتیب نقطه ضعف دیگری بر کارنامه این سازمان با نقض مصوبات قبلی خود، (به‌رغم تذکر دو عضو از اعضای دائم شورای امنیت، روسیه و چین) و نقض قطعنامه‌های خویش افزود. 

در حالی که دبیرکل‌های قبلی دارای پرونده روشن‌تری نسبت به گروسی در سوابق سیاسی خویش بوده‌اند و ضعف آنان را می‌توان تاحدودی به حساب سازوکار‌ها و فرآیند‌های تعریف‌شده در سازمان ملل نیز گذاشت، می‌توان پیش‌بینی کرد که دبیرکلی گروسی بر‌ای سازمان ملل چه عواقبی خواهد داشت. 

در مقدمه منشور ملل متحد براین نکته خاطر نشان شده است که دیوان بین‌المللی لاهه جزء لاینفک منشور ملل متحد است. با این وجود رأی این دیوان در باره ارتکاب نتانیاهو به جنایت جنگی و محکومیت وی با بی‌توجهی شورای امنیت فاقد اثر بود و صرفا درحد یک سند بین‌المللی و تاریخی در حافظه تاریخ معاصر باقی مانده است. حتی محکوم اصلی این رأی در شورای امنیت سازمان ملل به سخنرانی پرداخته و از جنگ علیه مردم فلسطین و کشتار مردم غزه دفاع نیز می‌کند یا در سخنرانی در کنگره آمریکا اکثریت اعضا برخاسته و برای او کف می‌زنند! 

در حالی که رژیم اشغالگر قدس قطعنامه‌های مکرر شورای امنیت سازمان ملل را درخصوص عدم توسعه شهرک‌های یهودی‌نشین یا اشغال بلندی‌های جولان سوریه را رسما مورد بی‌توجهی قرارداده است، این شورا قطعنامه‌ای که اسرائیل را به ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل بکشد، صادر نکرده است و حال آن‌که این‌گونه قطعنامه‌ها علیه لیبی، عراق و کره شمالی صادر و درعمل نیز اجرای شده است هرچند که می‌باید سازوکار اجرای این قطعنامه‌ها نیز توسط سازمان ملل تعیین می‌شد، لیکن آمریکا و ناتو با حمله به عراق و لیبی عجولانه آنها را به اجرا درآورده‌اند. 

مسأله دیگر، بی‌توجهی به آرای دیگر سازمان‌های تحت حاکمیت سازمان ملل ازجمله دیوان لاهه است. کارکرد دیوان بین‌المللی لاهه در دو بخش مشورتی و احکام، زمانی اثربخش است که شورای امنیت اجرای احکام را تأیید و تصویب کند و شورایی که تحت نفوذ و حق وتوی آمریکاست هرگز نه قادر خواهد بود حکم محکومیت نتانیاهو به‌عنوان جنایتکار جنگی را اجرایی کند و نه هیچ قطعنامه‌ای جدی و اثربخش را علیه رژیم اشغالگر فلسطین صادر کرده است حتی آمریکا به دنبال حکم محکومیت نخست‌وزیر رژیم‌صهیونیستی آن را غیرمنصفانه توصیف و تهدید به خروج از پذیرش اساسنامه این دیوان نمود! دوگانگی کشور‌ها درباره پذیرش حکم محکومیت نخست‌وزیر رژیم‌صهیونیستی از یک سو و عدم توجه جدی شورای امنیت به آن از سوی دیگر سبب شد تجاوزات اسرائیل به غزه حتی بعد از اعلام آتش‌بس و قبول مشروط آن توسط حماس قطع نشود، افزون برآن این رژیم حملات خود به جنوب لبنان و ضاحیه جنوبی بیروت را نیز شدت دهد و بر اقدامات نظامی خود در بخش‌های اشغال‌شده جولان در سوریه نیز درتضاد با قطعنامه‌های قبلی شورای امنیت درخصوص تمامیت ارضی سوریه بیفزاید و نتانیاهو با سفر به این بخش‌ها عملا حاکمیت کشوری مستقل را نادیده بگیرد و پس از آن‌که همه زیرساخت‌های نظامی و اقتصادی و خدماتی سوریه را بعد از سقوط بشار اسد بمباران و نابود کرد، حضور نظامی خود را در جنوب سوریه نیز تثبیت کند. 

دبیرکل سازمان ملل به جز ابراز نگرانی آن هم در مواردی، درباره جلوگیری از نسل‌کشی‌های فلسطین اشغالی چه اقدام مؤثری توانسته به‌عمل آورد؟ یا در جهت اجرایی‌کردن حکم دیوان بین‌المللی لاهه چه تلاشی به‌عمل آورده است؟
در شرایط انفعال سازمان ملل متحد در برابر حوادث خاورمیانه و سودان و یاغیگری‌های رژیم اشغالگر قدس ازجمله حمله به تأسیسات هسته‌ای و مسکونی جمهوری اسلامی ایران در خرداد ماه گذشته با حمایت و همراهی آمریکا و تعدادی از کشور‌های اروپایی بدون محکومیت این حملات توسط آژانس و برخلاف الزامات تدوین شده و پادمان‌های آژانس درخصوص مصونیت اماکن هسته‌ای از هرگونه حمله ــ باتوجه به احتمال خطر انتشار تشعشعات اتمی و تهدید جان انسان‌ها و محیط‌زیست ــ ثمرات دبیرکلی احتمالی گروسی برای سازمان ملل متحد از پیش معلوم است و این‌که این انتخاب چه ثمراتی برای جامعه بین‌الملل خواهد داشت. یادآور می‌شود گروسی در جایگاه مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برخلاف وظایف ذاتی سازمانی خویش هرگز حمله به تأسیسات هسته‌ای جمهوری اسلامی را از سوی رژیم تل‌آویو و آمریکا محکوم نکرد و طبق اسنادی اثبات شد نوع گزارش‌های او و تلاش‌هایش در صدور قطعنامه‌هایی علیه ایران در شورای حکام آژانس زمینه‌ساز حملات انجام شده به این تأسیسات بوده است. همچنین درز اطلاعات توسط بازرسان این آژانس به منابع صهیونیستی نیز جهت گیری آژانس تحت مسئولیت گروسی و عدم ایفای نقش سازنده وی در مقام خود را اثبات کرد؛ امری که مجلس شورای اسلامی را ناگزیر کرد قانون الزام دولت به تعلیق همکاری با سازمان (آژانس) بین‌المللی انرژی هسته‌ای را تصویب کند. همچنین آژانس در دوره مدیریت این دیپلمات ۶۴ ساله آرژانتینی هرگز شاهد یک ادعای جدی علیه رژیم اشغالگر قدس و بی‌توجهی این رژیم به الزامات کنترل‌های بین‌المللی بر تأسیسات هسته‌ای نبوده است. این درحالی است که بار‌ها علیه فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران گزارشات تحریک‌آمیزی به شورای حکام و شورای امنیت سازمان ملل ارائه شده است. عجیب این‌که در همین موازات مدیر‌کل آژانس در سخنانی مغایر با گزارش‌های خود عدم نشانه‌های خروج فعالیت‌های ایران به سوی ساخت بمب اتمی را بار‌ها اعلام کرده است که این تعارضات و یکی به میخ زدن و یکی به نعل ایشان جای تعجب دارد. 

در مقام جمعبندی باید گفت ساختار بیمار سازمان ملل از یکسو و نفوذ آمریکا و متحدانش بر تصمیمات شورای امنیت این سازمان از سوی دیگر عملا سازمان ملل را به سازمان علل تبدیل کرده است. سازمان ملل برخلاف بیانیه اولیه منشور ملل متحد هنگام تاسیس این سازمان به ابزاری برای توجیه سیاست‌های استکباری و یکجانبه‌گرایی‌های آمریکا تبدیل شده و حضور کشور‌های مستقل در آن نه به امید حمایت جدی از استقلال و تمامیت ارضی و صلح و آرامش بلکه به دلیل فقدان یک تشکیلات مؤثر دیگر برای صلح و امنیت جهانی است. امری که با مشاهده ناامیدی از اثر بخشی سازمان ملل به ایجاد جنبش عدم تعهد با ۱۲۰ دولت عضو و ۱۷ عضو ناظر (درسال ۲۰۱۲) کشور جهان انجامید. 

برون‌رفت سازمان ملل از حالت دردسرساز بودن برای صلح جهانی مستلزم تغییرات اساسی در فرآیند‌ها و نمودار و ساختار سازمان و شایستگی‌ها و مستقل بودن مقامات و به‌ویژه دبیرکل آن است.

پس سابقه عملکرد رافائل گروسی در جایگاه مدیریت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نشان می‌دهد انتخاب احتمالی وی برای سمت دبیرکلی سازمان ملل جایزه و دستخوشی خواهد بود که آمریکا و هم‌گرایانش در این سازمان به پاس خوش‌خدمتی‌های وی به نظام سلطه جهانی و ایجاد فضای سیاسی پرفشار برای جمهوری اسلامی ایران و همسویی‌هایش با غرب سلطه‌جو به او خواهند داد.

∎​

source

توسط techkhabari.ir