در این مطلب به ۹ اتفاق داستانی بزرگی که در کمیکبوکهای اسپایدرمن یا همان مرد عنکبوتی (Spider-Man) بهتصویر کشیده میشوند میپردازیم. در ادامه همراه مجله بازار باشید.
همانطور که میدانید هویت پیتر پارکر با مرد عنکبوتی گره خورده اما شهرت اصلی او به بدشانسی بیپایانش بازمیگردد. او در طول این سالها، بارها طعم تلخ از دست دادن عزیزانش را چشیده، شاهد پایان یافتن روابط عاشقانهی متعدد خود بوده و حتی به لطف یک ماجراجویی پیچیده در کنار دکتر استرنج، چندینبار با مرگ دستوپنجهنرم کرده است. با تمام این اوصاف، اتفاقات خوب بسیاری نیز در زندگی مرد عنکبوتی رخ داده؛ لحظاتی که در نهایت به ستونهای اصلی و تعریفکنندهی شخصیت او بدل شدند. مجموعهی همین تجربیات به او کمک کرد تا به همان «قهرمان محلهی دوستداشتنی» بدل شود که امروز میشناسیم. این رخدادها، چه خوب و چه بد، همگی برای نسخهی «زمین-۶۱۶» مرد عنکبوتی اهمیتی حیاتی پیدا کردهاند. او بیدلیل به یکی از محبوبترین شخصیتهای مارول تبدیل نشده است و گرچه «شانس پارکر» شاید بدنامترین ویژگیاش باشد اما در مجموع، مسیر زندگی او بیشتر جنبههای مثبت داشته تا منفی.
۹. گزیدگی توسط عنکبوت رادیواکتیو؛ رویدادی که زندگی پیتر پارکر را متحول کرد

در زمان معرفی مرد عنکبوتی به مخاطبان در سال ۱۹۶۲، این شخصیت به یک داستان ریشهای قدرتمند نیاز داشت. در آن زمان، یعنی اوج دوران جنگ سرد، شیفتگی عمومی به تشعشعات هستهای در بالاترین حد خود قرار داشت و بسیاری از قهرمانان آن دوره، قدرتهایشان را از همین راه به دست میآوردند. در مورد پیتر پارکر نیز این اتفاق با گزیدگی توسط یک عنکبوت رادیواکتیو رقم خورد. این گزش شاید دردناک تمام شد اما همان چیزی را به پیتر بخشید که او برای تبدیل شدن به قهرمانی که سرنوشتش بود، به آن نیاز داشت.
این بحث همیشه مطرح میشود که اگر مسیر پیتر هرگز به آن عنکبوت برخورد نمیکرد، شاید زندگی بسیار آسانتری در انتظارش بود. با این حال، داستانهای بیشماری این ایده را کاوش کردهاند و تقریباً همگی به این نتیجه میرسند که پیتر، بدون حضور مرد عنکبوتی در درونش، هرگز به احساس رضایت و کمال واقعی دست پیدا نمیکند. او تنها زمانی به بهترین نسخهی خود بدل میشود که در حال نجات دیگران و ایجاد یک تفاوت واقعی در جهان است. بنابراین، با وجود تمام تراماهایی که این مسیر به همراه داشت، تبدیل شدن به مرد عنکبوتی و مبارزه با شروران، به احتمال زیاد بهترین اتفاقی است که در تمام زندگیاش برای او رخ داده.
۸. کشف «اسپایدر-وِرس»؛ جانی دوباره در کالبد کامیکهای مرد عنکبوتی

در سال ۲۰۱۴، اولین رویداد تمامعیار «اسپایدر-وِرس» (Spider-Verse) به وقوع پیوست. اگرچه مفهوم «چندجهانی» (Multiverse) پیش از آن هم در داستانهای مختلف سرک کشیده بود اما کشف «اسپایدر-ورس» بهعنوان یک تارِ بههم پیوستهی واقعیتها، برای پیتر پارکر معنایی عمیقاً آرامشبخش به همراه داشت. مرد عنکبوتی همواره در محاصرهی قهرمانان دیگر قرار داشت و حتی برخی از آنها هویتهایی عنکبوتی داشتند اما این ماجرا، رنگ و بوی کاملاً متفاوتی میداد.

هرچه «اسپایدر-ورس» نقش پررنگتری در زندگی پیتر پیدا میکرد، او با افرادی روبرو میشد که دقیقاً مانند خودش بودند؛ از جمله نسخههایی که به معنای واقعی کلمه، خودِ او به شمار میآمدند. آنها در بسیاری از ویژگیها و کشمکشهای درونی شریک بودند و حتی زمانی که ظاهر، شوخطبعی یا قدرتهایشان تفاوت پیدا میکرد، آن اصل بنیادین «مسئولیت بزرگ» همچنان پابرجا باقی میماند. مرد عنکبوتی اغلب شخصیتی عمیقاً تنها به شمار میرفت اما در اینجا، او سرانجام احساس کرد که «درک» شده است. کمی بعد، مایلز مورالز به زندگی او قدم گذاشت و در کنار او، دیگر نسخههای شگفتانگیز مرد عنکبوتی مانند «گوست-اسپایدر» (Ghost-Spider) نیز از راه رسیدند. به این ترتیب، پیتر صاحب یک شبکهی حمایتی شد که پیش از آن، هرگز تجربهاش نکرده بود.
۷. ازدواج با مری جین؛ پیوند پیتر با یک عاشقانهی کلاسیک کامیک بوکی

همواره این بحث طولانی در جریان بوده که عشق واقعی زندگی پیتر پارکر چه کسی به شمار میرود. برخی از گوئن استیسی نام میبرند؛ شخصیتی که مرگش، مسیر کامیکهای مارول را برای همیشه دگرگون ساخت. گروهی دیگر به فلیشیا هاردی اشاره میکنند؛ چهرهای به مراتب پیچیدهتر و جنجالبرانگیزتر در زندگی پیتر. با این همه، دلایل محکمی برای دفاع از مری جین واتسون وجود دارد. این مدل، بازیگر و روزنامهنگار پارهوقت، در تمام فراز و نشیبهایش پیوسته در کنار پیتر باقی ماند؛ صرف نظر از اینکه او با چه چالشی روبرو میشد (با اینکه آنچنان این موضوع را بهعنوان مترجم مطلب قبول ندارم).
یکی از شادترین لحظات زندگی او، روزی رقم خورد که با مری جین پیمان زناشویی بست. در آن روز، مرد عنکبوتی سرانجام به آرامشی دست یافت که شایستگیاش را داشت. این دو شخصیت، دفعات بیشماری طعم وصال و فراق را چشیدهاند اما هر زمان که پیتر در کنار مری جین قرار میگیرد، میتواند آن لذت نابی را که عشق به ارمغان میآورد، احساس کند. این ازدواج، یک رخداد بزرگ برای کامیکهای مارول و یک اتفاق هیجانانگیز برای طرفداران به شمار میرفت؛ طرفدارانی که از دیدن پیوند این زوج در سال ۱۹۸۷ به وجد آمده بودند، افسوس که این پیوند دوامی نداشت.
۶. «اسپایدر-بوی»؛ یک افزودنی شگفتانگیز به کامیکهای مرد عنکبوتی

«اسپایدر-بوی» (Spider-Boy) یک چهرهی تازه در کامیکهای مارول به شمار میرود. «بیلی بریگز» (Bailey Briggs) پس از آنکه به نظر میرسید از «تار زندگی و سرنوشت» (Web of Life and Destiny) پاک شده است، بازگشتی دوباره داشت و از آن زمان توانسته در یک مجموعهی انفرادی سرگرمکننده بدرخشد و حضور پررنگی در داستانهای مرتبط با مرد عنکبوتی حفظ کند اما جالبتوجهترین بخشِ ماجرا، رابطهی او با خودِ پیتر پارکر است، چرا که حضور بیلی تأثیری مثبت و چشمگیر بر زندگی پیتر گذاشت.

در ابتدا، اسپایدرمن تردید داشت که آیا باید این کودک را به حلقهی خود راه دهد یا نه؛ چه رسد به آنکه از ادامهی فعالیت او بهعنوان یک ابرقهرمان حمایت کند اما «اسپایدر-بوی» به مرد عنکبوتی یادآوری کرد که معنای واقعی این نقش چیست و به او نشان داد که اعتماد میتواند از غیرمنتظرهترین موقعیتها سرچشمه بگیرد. گرچه این رابطه همچنان در حال شکلگیری است اما واضح است که مرد عنکبوتی احترامی عمیق برای ویژگیهایی که «اسپایدر-بوی» به همراه آورده، قائل است و دریافته که حتی در لحظاتی که به خود تردید دارد، همچنان پتانسیل آن را دارد که یک مربی خوب باشد.
۵. یادگیری مسئولیتپذیری؛ درسی که مرد عنکبوتی آموخت

مرگ عمو بن، لحظهای عمیقاً تراژیک در زندگی مرد عنکبوتی و یک نقطهی عطفِ تعیینکننده در سفر ابرقهرمانی او به شمار میرود. پیتر پیش از آن روز، جوانی خودخواه به حساب میآمد اما این فقدان، چشمانش را به روی قدرتی که در اختیار داشت باز کرد. آن جملهی مشهور دربارهی مسئولیتپذیری، شاید هزارانبار تکرار شده باشد اما هرگز معنای خود را از دست نداده است. مرگ عمو بن، یکی از بدترین رخدادها برای مرد عنکبوتی بود اما پذیرش این مسئولیت، یکی از بهترین اتفاقات زندگی او محسوب میشود. دشوار میتوان گفت که اگر پیتر هرگز ارزش واقعی آنچه را که میتوانست به دنیا عرضه کند درک نمیکرد، زندگیاش به کدام سو کشیده میشد. شاید به یک دانشمند درخشان بدل میگشت که از قدرتهایش صرفاً برای کسب درآمد بهره میبرد اما نیویورک با حضور مرد عنکبوتی، به مکانی بسیار امنتر بدل شده و همین درک از واقعیت، شخصیت او را شکل داد. لحظات بسیاری فرا رسیدند که این مسئولیت، هزینههایی گزاف بر دوش او گذاشت اما او الهامبخش افراد بیشماری شد تا بایستند و انسانهای بهتری باشند و همین انگیزه، پیتر را به پیشروی وا میدارد.
۴. جدایی از مرد آهنی؛ تصمیمی درست برای پیتر پارکر

رویداد «جنگ داخلی» (Civil War) یکی از جنجالبرانگیزترین لحظات در تاریخ مارول به شمار میرود؛ رخدادی که شخصیتهای اصلی این انتشارات را ناگزیر به جبههگیری کرد. آنها یا باید از «قانون ثبت نام ابرانسانها» حمایت میکردند و در کنار مرد آهنی قرار میگرفتند، یا به مخالفت با آن برمیخاستند و به کاپیتان آمریکا میپیوستند. مرد عنکبوتی در ابتدا جبههی مرد آهنی را برگزید و حتی هویت مخفی خود را برای تمام دنیا فاش ساخت. این یک پیچش داستانی تکاندهنده بود؛ تصمیمی که در ادامه، تأثیری ماندگار و مخرب بر زندگی پیتر گذاشت.

با این حال، مرد عنکبوتی سرانجام به اشتباهات خود در این انتخاب پی برد، تیم مرد آهنی را ترک گفت و با این کار، به همهچیز پشتِ پا زد. این تصمیم تا مرز کشته شدن او توسط دو تن از اعضای سرکش گروه «تاندربولتز» پیش رفت اما او در نهایت با جایگاه جدیدی که در آن قرار گرفته بود، به آرامش دست یافت. او توانست آغازی دوباره داشته باشد و همانطور که همیشه سرنوشتش بود، به نبرد با بیعدالتی برخواست. این یک حرکت شجاعانه محسوب میشد اما پشتسر گذاشتن آن دنیا، یکی از بهترین تصمیماتی بود که او میتوانست در زندگیاش بگیرد.
۳. پیوستن به انتقامجویان؛ اتصال مرد عنکبوتی به جامعهی ابرقهرمانی

مرد عنکبوتی همواره در حاشیه و نزدیکی تیم انتقامجویان (Avengers) قرار داشت اما در اواسط دههی ۲۰۰۰ بود که سرانجام جایگاه خود را بهعنوان یکی از اعضای اصلی و ثابت تیم تثبیت کرد. پیش از آن، او عمدتاً به صورت انفرادی فعالیت مینمود و تنها گاهبهگاه با قهرمانان عنکبوتی دیگر یا شخصیتهایی چون ددپول، ولورین و هیومن تورچ (Human Torch) همراه میشد اما پیوستن به شبکهی انتقامجویان، قواعد بازی را برای او تغییر داد و نقش او را در جامعهی وسیع ابرقهرمانی به شکلی چشمگیر ارتقاء بخشید. او در گذشته چندینبار پیشنهاد عضویت را رد کرده بود اما اینبار، زمانبندی برای یافتن متحدانی جدید، کاملاً درست به نظر میرسید. دوران عضویت او در انتقامجویان، مسیری پرآشوب را طی کرد اما واضح است که او دستاوردهای بسیاری از این ارتباطات کسب نمود. اکنون همیشه کسی هست که در مواقع نیاز، بهعنوان پشتیبان صدایش کند و در موارد متعدد، همتیمیهایش در انتقامجویان به او کمک کردهاند تا زندگی شخصیاش را در میانهی تعادلِ دشوارِ مسئولیتهای پشت نقاب خود مدیریت نماید.
۲. گربهی سیاه (Black Cat)؛ تأثیری مثبت بر مرد عنکبوتی

زندگی مرد عنکبوتی شاهد چند عاشقانهی قابل توجه بوده اما رابطهی او با «گربهی سیاه» (Black Cat) شاید در جایگاه پیچیدهترینِ آنها قرار بگیرد. فلیشیا تجسم بسیاری از ارزشهایی است که پیتر در تقابل مستقیم با آنها قرار دارد؛ چرا که او از قدرتهایش برای منافع شخصیاش استفاده میکند و به یک دزد بدنام تبدیل میشود و حتی در گذشته نیز سابقهی همکاری با شروران را هم پذیرش مینماید. با وجود تمام اینها، پیتر همواره نیمهی روشن وجودِ او را دیده و تلاشی واقعی به خرج داده تا به او کمک کند که به مسیر قهرمانیاش متعهد بماند.

همانطور که پیتر میکوشید تا درسهایی از زندگی قهرمانی به گربهی سیاه بیاموزد، فلیشیا نیز به نوبهی خود، بر رویکرد مرد عنکبوتی تأثیر گذاشت. فلیشیا مهارتی استثنایی در یک کار داشت: او به پیتر نشان میداد که چگونه کمتر به خود سخت بگیرد و به این ترتیب، او را از زیر بار سنگین و دائمی مسئولیت رها میساخت. او با یادآوری این نکتهی ساده که «همهچیز تقصیر تو نیست»، پیتر را به قهرمان بهتری بدل میکرد. این فشار مسئولیت، بارها از پیتر قربانی گرفته بود اما در همان لحظاتی که او به پایینترین نقطهی روحیاش سقوط میکرد، این فلیشیا بود که در کنارش حضور مییافت تا به او در بازیابی و ایستادن دوباره کمک کند.
۱. پذیرش سیمبیوت ونوم؛ هدایت مرد عنکبوتی به مسیری نوین

«ونوم» (Venom) به چنان بخش حیاتی و جداییناپذیری از زندگی مرد عنکبوتی بدل شده که حذف او از خط زمانی، خلائی کاملاً محسوس بر جای میگذاشت. دگردیسی پیتر به «مرد عنکبوتی سیاهپوش»، یک نقطهی عطف تعیینکننده بود؛ رخدادی که او را وادار ساخت تا با این پرسش بنیادین روبرو شود که واقعاً میخواهد چگونه قهرمانی باشد. این ماجرا، یکی از بزرگترین آزمونهای زندگی او به شمار میرفت؛ آزمونی که پیتر در نهایت قویتر از هر زمان دیگری از آن بیرون آمد.
رابطهی میان پیتر و ونوم همچنان پیچیده باقی مانده؛ بهخصوص حالا که میزبانهای جدیدی سیمبیوت را بر تن کرده و از طراحیهای لباس شگفتانگیزی رونمایی میکنند. در برهههایی، ونوم حتی به یاری مرد عنکبوتی شتافته و اکنون بیشتر به نقش یک «ضدقهرمان» (Anti-Hero) گرایش پیدا کرده است اما سیمبیوت در نهایت، بازتابی از ذات درونی میزبان خود محسوب میشود و توانایی پیتر در «پس زدن» آن، به او کمک کرد تا ارزشهای بنیادین خود را به شکلی کامل درک نماید. بدون حضور ونوم، مرد عنکبوتی هرگز به قهرمانی که امروز میشناسیم بدل نمیشد.
نظر شما چیست؟ نظراتتان را با ما و دیگر کاربران مجله بازار به اشتراک بگذارید.
منبع: CBR
بهترین بازی های ترسناک با امید لنون؛ میزگیم ویژه هالووین

![]()
source