اگر طرفدار سریال‌های فانتزی باشید، می‌دانید پیدا کردن مجموعه‌ای که از ابتدا تا پایان کیفیت خود را حفظ کند چندان آسان نیست. در واقع، خیلی پیش می‌آید که یک سریال عالی، در فصل‌های پایانی سقوط کند و طرف‌داران وفادار را ناامید کند. این مسئله در ژانر فانتزی بیش از همه مشهود است؛ چون حفظ تعادل میان داستان، جذابیت روایی و ساخت دنیایی خیالی، چالشی بزرگ محسوب می‌شود. بااین‌حال، برخی آثار موفق می‌شوند این تعادل را برقرار کرده و ترکیبی پایدار از روایت، شخصیت‌پردازی و جهان‌سازی ارائه دهند.

۱۰ سریال برتر ترسناکی که اگر آرامش دارید حتما تماشایشان کنید

باتوجه‌به تعداد زیاد سریال‌های فانتزی که خیلی زود لغو شدند، ارزش کار این ۷ مجموعه‌ی بلندمدت بیشتر به چشم می‌آید؛ آثاری که از ابتدا تا پایان باکیفیت و منسجم باقی ماندند. این سریال‌ها از همان قسمت نخست شما را جذب کرده و در قسمت آخر، رضایتی کامل به جا می‌گذارند.

Grimm

Grimm ابتدا شبیه داستان پلیسی معمولی شروع می‌شود، اما خیلی زود خود را به‌عنوان سریال فانتزی منسجم معرفی می‌کند. کارآگاه نیک بورکهارت (دیوید جینتولی) می‌فهمد «گریم» است؛ کسی که تقدیرش شکار موجودات ماورایی موسوم به وِسِن است. هسته‌ی اصلی داستان تلاش او برای برقراری تعادل میان زندگی شخصی و نقش شکارچی است. سریال موفق می‌شود با ترکیب پرونده‌های مستقل و خطوط داستانی بزرگ‌تر درباره‌ی خانواده، وفاداری و اسطوره‌شناسی وِسِن، جهانی گسترده و زنده خلق کند.

این اثرِ دست‌کم گرفته‌شده، انتخابی عالی برای کسانی است که در هر قسمت به دنبال ماجرایی تازه هستند؛ اما همچنان می‌خواهند با روایتی یکپارچه پیش بروند. Grimm در فصل‌های اول رکوردی قوی از خود به جا می‌گذارد؛ بدون افراط در جلوه‌های ویژه یا پیچیدگی‌های آزاردهنده‌ی داستانی. شاید در انتهای مسیر کمی کند شود، اما این موضوع جزئی است و بیشتر بینندگان متوجه آن نمی‌شوند. تمرکز سریال همواره بر شخصیت‌ها و داستان باقی می‌ماند و همین نکته باعث شد بسیاری از طرف‌داران از پایان آن ناراحت شوند. چون بیش از آنچه از یک سریال فانتزی با ساختار پلیسی انتظار می‌رود، ارائه داد.

تماشای رایگان Sleeping Dogs در بازار

Lucifer

Lucifer از همان ابتدای پخش با استقبال خوبی روبه‌رو شد و مثل Grimm ساختاری پلیسی داشت؛ با این تفاوت که چاشنی جذابیت و طنزی دلنشین از همان قسمت اول مخاطب را مجذوب می‌کرد. داستان به‌تدریج به روایتی درباره‌ی رستگاری، انتخاب‌ها و هویت تبدیل می‌شود. محور داستان، لوسیفر مورنینگ‌استار (تام الیس)، شیطان است که جهنم را ترک کرده و در لس‌آنجلس زندگی می‌کند و در حل پرونده‌های جنایی به پلیس کمک می‌کند. این پیش‌فرض به‌تنهایی کنجکاوی‌برانگیز است چون می‌توان تصور کرد موجودی چون او چه آشوبی می‌تواند ایجاد کند. اما دلیل اصلی حضور این مجموعه در فهرست «از ابتدا تا انتها عالی» تمرکز همیشگی‌اش بر شخصیت‌ها است.

Lucifer موفق می‌شود در عین حفظ سبکی سبک‌بال و سرگرم‌کننده، رشدی عاطفی و واقعی ارائه دهد. این مجموعه از نقطه‌ی شروع خود برای پرداختن به مسائل اخلاقی و روابط پیچیده استفاده می‌کند؛ به‌ویژه رابطه‌ی میان لوسیفر و کلویی (لورِن جرمن) یا با اَمنادیل (دی. بی. وودساید). این سریال به یکی از محبوب‌ترین آثار میان طرف‌داران بدل شد و فصل پایانی‌اش نیز پایانی رضایت‌بخش و کامل ارائه کرد. تا پایان، مخاطب حس می‌کند شاهد مجموعه‌ای بوده که هرگز مسیر خود را گم نکرد.

Buffy the Vampire Slayer

بافی قاتل خون‌آشام‌ها یکی از بزرگ‌ترین موفقیت‌های تلویزیونی زمان خود بود. دلیل آن شجاعت و جدیتی بود که نسبت به مفهوم اصلی داشت. بافی سامرز (سارا میشل گلر) نوجوانی عادی است که می‌فهمد «اسلِیِر» است؛ یعنی کسی که تقدیرش جنگیدن با نیروهای اهریمنی است. خون‌آشام‌ها، شیاطین و انواع درام‌ها بخشی از مسیر او هستند. درحالی‌که شخصیت‌ها با پیشرفت فصل‌ها به طور طبیعی رشد می‌کنند. آنچه به‌عنوان یک درام نوجوانانه با عناصر ماورایی آغاز می‌شود به داستانی درباره‌ی مسئولیت، فداکاری و بلوغ شخصی بدل می‌گردد.

موفقیت این سریال در آن است که هر فصل بر پایه‌ی فصل پیشین بنا می‌شود و حتی قسمت‌های به‌ظاهر «سبک‌تر» نیز در پیشبرد شخصیت‌ها یا خطوط داستانی بزرگ‌تر نقش دارند. درست است که برخی فصل‌ها اوج و فرودهایی دارند، اما مجموعه هرگز خسته‌کننده نیست.

آثار طولانی‌مدت معمولاً نیازمند بازآفرینی خود هستند، اما نویسندگی هوشمندانه و پیوستگی داستانی Buffy مانع از افت آن شد. علاوه بر این، هسته‌ی احساسی رابطه‌ی بافی، ویلو (آلیسون هانیگان) و زَندِر (نیکلاس برندن) همه چیز را تا پایان معتبر و قابل‌لمس نگه می‌دارد.

His Dark Materials

یکی از آثاری که اغلب کمتر از شایستگی‌اش موردتوجه قرار می‌گیرد (اما نباید چنین باشد)، His Dark Materials است؛ چرا؟ چون کاری نادر انجام داده: اقتباس از یک سه‌گانه‌ی پرجزئیات و پیچیده‌ی ادبی، بی‌آنکه وضوح یا تأثیرگذاری خود را از دست بدهد. داستان حول محور لایرا بلاکوا (دفنه کین) می‌گردد که درحالی‌که می‌کوشد از عزیزانش محافظت کند، پرده از توطئه‌ای مرتبط با جهان‌های موازی و سازمانی قدرتمند برمی‌دارد. این سریال سرشار از عناصر بزرگ فانتزی است و درعین‌حال به طرزی منطقی با تعارض‌ها و معضلات انسانی تلفیق می‌شود. کاری که می‌توانست بسیار دشوار باشد، اما این اثر به شکلی بی‌نقص از پس آن برآمده است.

His Dark Materials صرفاً مجموعه‌ای با جلوه‌های ویژه یا جهانی موازی نیست؛ داستانی است که نیازمند توجه مخاطب است و همواره به وعده‌هایش عمل می‌کند، بی‌آنکه چیزی ناتمام باقی بگذارد. علاوه بر این، سریال در پرداخت به شخصیت‌ها می‌درخشد و برای رشد هر یک از آن‌ها، فرصت کافی فراهم می‌کند. بدون این‌که ضرباهنگ روایت قربانی شود. جهان موازی هم فراتر از یک پس‌زمینه‌ی صرف ظاهر می‌شود و به بخش فعالی از داستان تبدیل می‌شود. انسجام، جذابیت و ساختار این اثر، نمونه‌ای استثنایی در میان اقتباس‌ها، به‌ویژه در ژانر فانتزی است. اگر بخواهید تنها یک سریال فانتزی را تجربه کنید، این همان انتخاب است.

۱۰ سریال معمایی جذاب که می‌توانید تا انتشار ادامه فصل دوم ونزدی تماشا کنید

The Good Place

The Good Place نیازی به معرفی ندارد؛ نمونه‌ای درخشان از کمدی فانتزی است که در تمام فصل‌ها انسجام خود را حفظ می‌کند. النور شل‌استروپ (کریستن بل) پس از مرگ در «جای خوب» قرار می‌گیرد؛ اما خیلی زود می‌فهمد کمال اخلاقی به‌سادگی به دست نمی‌آید. هر فصل منطق درونی خاص خود را دارد، شخصیت‌ها مدام رشد می‌کنند و شوخی‌ها در خدمت خطوط داستانی بزرگ‌تر قرار می‌گیرند. این مجموعه فقط خنده‌دار نیست؛ بلکه با دقتی بی‌نظیر ساختاریافته تا هر لحظه و هر دیالوگ معنایی واقعی داشته باشد.

بدون تردید The Good Place یکی از هوشمندانه‌ترین، درگیرکننده‌ترین و اندیشمندانه‌ترین سریال‌هایی است که تماشا خواهید کرد. اثر به لطف ایده‌ی مرکزی‌اش، فلسفه و اخلاقیات را بدون این‌که سنگین یا خسته‌کننده شود، بررسی می‌کند. هر فصل، لایه‌ای تازه به شخصیت‌ها اضافه می‌کند و پایان سریال با روایتی طبیعی و عاطفی داستان را به پایان می‌برد. چیزی که به‌ندرت در آثار فانتزی با مفاهیم انتزاعی رخ می‌دهد.

The Leftovers

اچ‌بی‌او همیشه خالق آثاری باکیفیت بوده که خیلی از آن‌ها برنده‌ی جوایز امی شده‌اند. بین این مجموعه‌ها، The Leftovers یکی از منسجم‌ترین‌ها است. داستان، از یک فرضیه شروع می‌شود: ناپدیدشدن بی‌دلیل دو درصد از جمعیت جهان. از آن نقطه، سریال روی پیامدهای انسانی این رویداد تمرکز می‌کند. پرداختن به چنین موضوعی با دقتی جراحی‌گونه، در تلویزیون کم‌نظیر است؛ زیرا هدف اثر، بررسی عمیق تمام ابعاد آن است.

The Leftovers توانسته بدون این‌که گیج‌کننده شود بین رمز و راز و درام تعادلی بی‌نقص برقرار کند. این سریال، از قسمت اول تا آخر، مطالعه‌ای دقیق از شخصیت‌ها ارائه می‌دهد که همواره تنش عاطفی را حفظ می‌کند. جهان داستان با هر فصل گسترده می‌شود، اما شخصیت‌ها هیچ‌گاه به حاشیه نمی‌روند؛ چون پیشبرد روایت برعهده‌ی آن‌ها است. شگفت‌انگیز است که داستان با پایانی زیبا و کاملاً منسجم به سرانجام می‌رسد: فینالی احساسی و همخوان با تمام آنچه پیش‌تر دیده‌ایم. The Leftovers تجربه‌ای کامل و بی‌نقص از ابتدا تا انتها است.

What We Do in the Shadows

در بخش کمدیِ ژانر فانتزی، What We Do in the Shadows اثری است که تا پایان خنده‌دار، خلاقانه و به طرزی شگفت‌انگیز حرفه‌ای باقی می‌ماند. این سریال بر اساس فیلمی به همین نام ساخته شده و زندگی گروهی از خون‌آشام‌های ناشی را دنبال می‌کند که تلاش می‌کنند خود را با زندگی مدرن در استَتن آیلند وفق دهند. ساختار ماکومنتری سریال روزمرگی (نه‌چندان روزمرگی) آن‌ها را در برخورد با انسان‌ها، شکارچیان و دیگر موجودات ماورایی به تصویر می‌کشد. اما پشت این طنز اغراق‌آمیز، توجهی چشمگیر به ضرباهنگ روایت، زمان‌بندی کمدی و رشد شخصیت‌ها نهفته است.

منبع: Comicbook


امسال بازی خوب چی داریم؟ میزگیم با نیما نوترونامسال بازی خوب چی داریم؟ میزگیم با نیما نوترون

Loading


تگ ها
سریال


source

توسط techkhabari.ir