صاحب‌خبر –

محمد سلطانی رنانی، عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه اصفهان، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

1500 سال پیش* چشم به این جهان گشود، در حجاز، مکه، فرزند اول و آخر خانواده‌ای که پیشتر گسسته شده بود، با درگذشت پدر. محمد چهل سال زیست، آن چنانکه او را لقب «امین» دادند و هیچ دروغ از او نشنیده‌ بودند و هیچ خیانت و هیچ آلودگی. و از آن زمان، سخنی گفت که بسیاری با او دشمنی کردند، و بسیاری با او همراهی: «من سخن خداوند را می‌شنوم، من پیام‌آور او هستم».

و حال پس از پانزده قرن؛ ده‌ها مذهب، مکتب، سلیقه و گرایش، و بی‌شمار آموزه‌ها، اخبار، روایات، حکایت‌ها، یافته‌ها، و البته بافته‌ها… بنگرید به مجامع حدیثی، در اهل سنت، «کَنز العُمّال» با بيش از 46 هزار حدیث، و بحارالانوار شیعه با بیش از 85 هزار حدیث. و بنگرید به دوره‌های «فقه» که به عنوان نمونه «جواهر الکلام» در 43 جلد منتشر شده است، هر جلدی دست‌کم 450 صفحه، 19350 صفحه فقه! و دانشِ پرنقاشِ کلام، و مراسم و مناسک بسیار و درازدامنه در هر سرزمینی، و در میانِ پیروان هر مذهبی، از صوفیان مصر تا شیعیان پاکستان… .

آیین محمد کدام بود؟ کدام است؟ او به چه فراخواند؟ به احکامی بیست هزار صفحه‌ای؟! نزاع روزافزونِ آنها چنین گفتند و ما چنین می‌گوییم! به فرمانرواییِ خویشتن؟! به خلافت و ولایتِ بر جایِ او نشستگان؟! او فراخواند به اسلام؟! به اسلامـی که این سویَش به آن سویَش نفرین می‌کند، لعنت می‌فرستد؛ آن چنان شده که اگر کسی بگوید: اسلام چنین گفته یا چنان خواسته، خیره خیره نگاهَش باید کرد که کدام اسلام؟! کدامین قرائت از آن؟!

«اسلام»، آن گاه که متکثر شد و گوناگون، آن زمان که پرمسئله شد و درازنا، حقیقت در هزارتویِ مذاهب و مکاتب و حکایت‌ها و روایت‌هایش، کم‌فروغ می‌شود و ناپیدا، آن هنگام است که دین به سستی می‌گراید و شریعت به لرزش… .

گروهی در پیِ آن افتادند که به گذشته بازگردند و پیروی از «سَلَف صالح» کنند؛ کدام گذشته؟! کدامین سَلف؟! و مگر نه اینکه مسلمانان در همان پنجاه سال نخستِ پس از پیامبر، بر همدیگر شمشیر کشیدند و خاک از خون یکدگر رنگین نمودند. و من ادعا کنم که اسلام «نابَش» نزد من، و اسلامِ دیگر مسلمانان ناخالص است؟! دیگران گمراه و ما راه‌یافته؟!

این حقیقتی ناگزیر است؛ دین چون در مذاهب و راه‌ها، مکاتب و پندارها، پرشمار شود و پیچ‌درپیچ؛ نتیجه‌اش، یا تعصبی کور است بر پایه خودبرتربینی و خویشتن‌رستگارپنداری که جز بدبینی و درگیری و خونریزی به‌دوام در پی نخواهد داشت!

و یا سرگردانی است بر در این بِیت و آن خانقاه و فلان مکتب و بهمان مدرسه! امروز پیروِ این پیر و فردا چشم به دهان آن قطب؛ اولی‌‌اش «جهالت» است و دومی‌اش «حیرتِ ضلالت».

آیین محمد را اگر از پسِ پرده پاره‌پاره مذاهب بنگرید، به فقه فقیهان دچارش کنید، بر پایه باور متکلمان چارچوبَش ببندید و یا به تفسیر مفسران در بندَش کنید؛ به «فَترَت» می‌رسد.

و نه آنکه تنها سنی و شیعه در خلاف و اختلاف باشند؛ بلکه شیعه‌یِ این و شیعه‌یِ آن، شافعی و حنبلی، اهل حدیث و نومعتزلی، صوفی و اهل جماعت، سنتی و روشنفکر و… هر یک مدعیِ «صراطِ مستقیم»، هر کدام خود در بهشت دیده!

آیین محمد، هیچ یک از این‌ها نیست؛ این همه متأخر از او هستند، برآمده از دورانی پس از او، اندیشه‌ها و پندارها، بلکه گاه اوهام و خیالاتِ این و آن که به محمد نسبت برده است؛
آیین محمد را
نه در مناسک تودرتو و درازنای،
و نه در پیچیده‌گویی‌هایِ تهی از معنا،
و نه در نزاع‌هایِ نافرجام،
و نه در خودبرتربینی‌هایِ خونین‌بار،
نمی‌توان یافت.

و پیشتر به طعنه و کنایه نوشتم که اگر همینک محمد برخیزد، شریعت‌مداران برشیوه‌اش خرده گیرند، و هیچ یک از مدعیانِ دیانتش، روش را تاب نیاورند.
آیین محمد، پیش از هر تکثّر و پیچیدگی، پیراسته از هر مذهب و مکتب پس‌ساخته، برون از آنچه محاصره‌اش کرده و بند بر او نهاده، همانا «ملت ابراهیم» است؛ آیین ابراهیمی که نه مذهب‌مذهب شد، نه فقه و کلام دورَش را گرفت، نه حکومتی به نامَش بر پا خاست، نه حوزه و زیارتگاه و خانقاهی برایَش بنا شد؛ آیین محمدی، همان دین ابراهیم است که پیرایه نگرفت به تفسیرها و تأویل‌ها، آلوده نشد به فرمان‌فرمایی‌ها و قدرقدرت‌‌ها.

آیین محمد، یا ملت ابراهیم، نخست از بندِ همه درآمدن است؛ لا إله،
و پس از آن به دل گرفتنِ بندگی تنها دلدارِ هستی؛ إلّا الله.
آغاز و پایان آیین محمد است و ملّتِ ابراهیم؛ و پایه و اساسَش؛
«صراط مستقیمِ» عقل،
و «دینِ قَیِّمِ» خرد،
پس این پیامبرِ درون است که سخنِ پیامبر برون را می‌شنود و درمی‌یابد و می‌پذیرد؛ و آنچه که عقل ناشایست ببیند و نادرست بیابد؛ آیین محمد نیست، ملت ابراهیم نیز نیست؛
بشنوید که خدایِ محمد، به او چه می‌گوید که او به ما بگوید:
«قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمَاً / قَیِّماً مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(سوره انعام، آیه 161)
[ای محمد] بگو: مرا پروردگارم به راهی راست و استوار ره نموده است، دینی برپای / ارجمند، آیینِ راستینِ ابراهیم، و او از همتاپنداران نبود».

[*] همینک ربیع‌الاول 1447 ق. است، و پیامبر در 53 سالگی هجرت کرد؛ پس 1500 سال از زادروز وی گذشته است.

انتهای پیام

∎​

source

توسط techkhabari.ir