در دنیای عظیم هری پاتر، لحظات نمادین کم نیستند؛ از اولین رویارویی هری با ولدمورت گرفته تا نبرد حماسی هاگوارتز. اما گاهی یک دیالوگ ساده و به ظاهر بیاهمیت، عمیقترین لایههای یک شخصیت را آشکار میکند. صحنهای که در آن هرماینی گرنجر، تلفظ ناشیانهی وِرد «وینگاردیوم لِویاوسا» توسط ران ویزلی را تصحیح میکند، شاید در نگاه اول صرفاً یک لحظهی کمیک و گذرا به نظر برسد، اما در حقیقت، این سکانس کوتاه، یک مانیفست کامل از شخصیت هرماینی است. فیلم هری پاتر و سنگ جادو به کارگردانی کریس کلمبوس، دروازهی ورود ما به این جهان شگفتانگیز بود و این لحظهی بهیادماندنی، خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنیم، به ما نشان داد که هرماینی گرنجر کیست و چه نقشی در این داستان ایفا خواهد کرد.

پیش از آنکه این سه دوست تبدیل به قهرمانانی شوند که در برابر تاریکترین جادوگر تمام دوران میایستند، تنها سه نوجوان یازدهسالهی پرشور و هیجان بودند که قدم به تالار بزرگ هاگوارتز میگذاشتند. در اولین کلاس وِردهای جادویی، پروفسور فلیتویک از آنها خواست تا وِرد شناورسازی را تمرین کنند. هرماینی، مثل همیشه، در چشم برهمزدنی آن را یاد گرفت، اما ران با چوبدستیاش کلنجار میرفت. اینجا بود که هرماینی با آن لحن قاطع و همهچیزدانش که بعدها به امضای او تبدیل شد، به ران تذکر داد: «داری اشتباه میگی. لِویاوسا، نه لِویاوسااا!» این دیالوگ، فراتر از یک شوخی ساده، یک ریزنگاهی دقیق به کل شخصیت هرماینی است؛ از هوش سرشارش گرفته تا میل ذاتیاش به اصلاح دیگران.
هرماینی در سنگ جادو: از دختری تنها تا یک دوست فداکار
داستان آشنایی این سه نفر در قطار سریعالسیر هاگوارتز کلید خورد و از همان ابتدا مشخص بود که هرماینی با آن دو پسر متفاوت است. او با اعتمادبهنفسی خیرهکننده وارد کوپهی آنها شد و پیش از آنکه خودش را معرفی کند، عینک شکستهی هری را تعمیر و تلاش خامدستانهی ران برای جادو را نقد کرد. این برخورد اول، تصویری از یک دختر جسور و کمی همهچیزدان را به نمایش گذاشت که باعث شد هری و ران در روزهای اول مدرسه از او فاصله بگیرند. هرماینی اغلب تنها بود و هرچند تظاهر میکرد این انزوا برایش اهمیتی ندارد، اما وقتی به طور اتفاقی شنید که ران پشت سرش حرف میزند، قلبش شکست و در دستشویی دختران پنهان شد تا کسی اشکهایش را نبیند.
همین لحظهی شکنندگی، نقطهی عطفی بود که دشمنی را به دوستی بدل کرد. ورود ناگهانی یک ترول غولپیکر به همان دستشویی، هری و ران را واداشت تا برای نجات جان هرماینی خطر کنند. پس از این ماجرا، هرماینی برای اولین بار قوانین را زیر پا گذاشت و برای محافظت از دوستان جدیدش به اساتید دروغ گفت. این فداکاری کوچک، سنگ بنای «گروه سهنفرهی طلایی» را گذاشت.
باهوشترین ساحرهی نسل خود
لقب «باهوشترین ساحرهی نسل خود» بیدلیل به هرماینی داده نشده است. همان تذکر کوتاه به ران در کلاس، اولین نشانه از هوش سرشار و دقت وسواسگونهی او بود. او تقریباً در تمام کلاسها نفر اولی بود که به سؤالات پاسخ میداد و اولین کسی بود که به وِردهای جدید مسلط میشد. کتابها بهترین دوستان او بودند و هرماینی توانایی شگفتانگیزی در استخراج اطلاعات کلیدی از دل متون پیچیده داشت؛ مهارتی که بارها و بارها گروه را از مخمصه نجات داد.
البته هوش سرشار او بیشتر از جنس دانش آکادمیک و کتابی بود تا زیرکی و هوش اجتماعی. همین مسئله باعث میشد گاهی بدون درک شرایط، با لحنی رئیسمآب و همهچیزدان صحبت کند و نصیحتهای ناخواستهاش در ابتدا دوستانش را کلافه میکرد. اما در پس این ظاهر سرسخت و میل به کنترل، قلبی سرشار از وفاداری میتپید. او بارها با تصمیمات خطرناک هری و ران مخالفت میکرد، اما در نهایت هرگز آنها را تنها نمیگذاشت و با تمام توانش به کمکشان میشتافت.
میراث هرماینی گرنجر
هری پاتر «پسر برگزیده» بود، اما بدون هرماینی، داستان پسر برگزیده خیلی زود به پایان میرسید. او مغز متفکر گروه و حلال مشکلات بود. از کشف راز دام شیطان و معجونهای اسنیپ در سال اول گرفته تا استفادهی هوشمندانه از زمانبرگردان برای نجات سیریوس بلک در سال سوم، این دانش و منطق هرماینی بود که راه را برای شجاعت هری هموار میکرد.
فراتر از هوش، هرماینی قطبنمای اخلاقی تزلزلناپذیر گروه بود. در حالی که دیگران به مسائل پیرامونشان بیتوجه بودند، او برای حقوق جنهای خانگی میجنگید و انجمن «S.P.E.W» را تأسیس کرد؛ خط داستانی مهمی که متأسفانه از فیلمها حذف شد اما عمق شخصیت دلسوز او را نشان میداد. این حس عدالتخواهی بارها او را به ناجی بیبدیل هری تبدیل کرد. دروغ هوشمندانهاش به پروفسور آمبریج برای جلوگیری از شکنجه شدن هری، واکنش سریعش در تغییر چهرهی هری برای پنهان کردن هویت او از مرگخواران، و نبرد شجاعانهاش با ناگینی در خانهی باتیلدا بگشات، تنها چند نمونه از بیشمار دفعاتی است که او مستقیماً جان هری را نجات داد.
در نهایت، بزرگترین تأثیر هرماینی بر مجموعه هری پاتر و بر فرهنگ عامه، جایگاه او بهعنوان یکی از قدرتمندترین الگوهای زن در تاریخ ادبیات مدرن است. او هرگز یک شخصیت مکمل یا معشوقهی قهرمان اصلی نبود که در حاشیه قرار بگیرد. هرماینی گرنجر یک قهرمان تمامعیار در مرکز داستان بود؛ یک زن جوان که هوش، شجاعت و وفاداریاش را با هم درآمیخت و کلیشههای جنسیتی را در هم شکست. او به نسلها نشان داد که یک دختر میتواند باهوشترین فرد جمع باشد، در خط مقدم نبرد بجنگد و همزمان زنانگی و احساسات خود را با قدرت حفظ کند.
منبع: cbr
امسال بازی خوب چی داریم؟ میزگیم با نیما نوترون
source