برخی انیمهها با تقلاهای عاطفی درست مثل یک تمرین ذهنی برخورد میکنند. غم در این داستانها به انگیزه و تراژدی به سوخت راه تبدیل میشود و همین دو عنصر شخصیت اصلی را در مسیرش هدایت میکنند. اما راستش را بخواهید، بسیاری از انیمههای خیلی زود از این قسمت عبور میکنند و درد شخصیت اصلی را تمام و کمال به تصویر نمیکشند. این آثار کمی مکث میکنند و اجازه میدهند شخصیتهایشان در همان آشفتگی باقی بمانند. آنها نشان میدهند که گاهی پیشرفت پایدار و قابلمشاهده نیست و همیشه روزگار به نفع شما نخواهد بود. در این آثار، شکستهای عاطفی بخشی از حقیقت شخصیتاند، نه فقط عامل انگیزه او برای پیشرفت.
البته این رویکرد معمولاً با تاریکترین پیشزمینهها همراه است و همین باعث میشود مخاطب بیشتر از همیشه درگیر داستان بماند. به همین دلیل، خط داستانی چنین آثاری نوعی احترام به معنای فروپاشی ذهنی و «عدم حال خوب» برای مدتی را منتقل میکند. شخصیتها همیشه قویتر بازنمیگردند؛ گاهی فقط زنده میمانند و گاهی حتی همان هم ممکن نمیشود. با مجله بازار و ۹ انیمه احساسی که شکستهای عاطفی را به زیباترین شکل روایت کردند همراه باشید.
انیمه Anohana: The Flower We Saw That Day
نحوه برخورد با مرگ عزیزان
انیمه Anohana درباره گروهی از دوستان دوران کودکی است که هنوز با اندوه حلنشده از دست دادن کسی که دوستش داشتند دست و پنجه نرم میکنند. سالها پس از مرگ شخصیتی به نام Menma، این دوستان هنوز به فکر او هستند و اگرچه تظاهر به خوب بودن میکنند، اما اندوهشان انکار ناپذیر است. هر یک از شخصیتهای این گروه، به شکل متفاوتی با این قضیه برخورد کردهاند. برای مثال Yukiatsu با خشم نسبت به این اتفاق واکنش نشان میدهد و پشت غرورش پنهان میشود. یکی دیگر از اعضای گروه به نام Tsuruko همه احساساتش را درون خود نگه میدارد و Jintan به طور کامل منزوی میشود و از جهان اطرافش فاصله میگیرد.
ویژگی متمایز این انیمه آن است که به دنبال بخشش آسان یا التیام سریع درد شخصیتهایش نیست. وقتی دوستان دوباره دور هم جمع میشوند، اوضاع دوباره ناخوشایند میشود. این نوجوانان درون خود هنوز همان بچههایی هستند که به دلیل سن کمشان در مواجهه با اندوه ناتوان ماندهاند. انیمه به همان اندازه که به اشکهای شخصیتها اهمیت میدهد، به سکوت و فاصله میان آنها هم توجه دارد. اجازه میدهد شخصیتها به آرامی ترک بردارند و بهطور نمایشی شکسته نشوند و تلاش نمیکند همه چیز را تا پایان حل کند. آنچه در این انیمه باقی میماند، حس رهایی است، نه فراموشی.
انیمه Welcome to the NHK
افسردگی شوخی نیست!
فردی با نام Satou مضطرب، منزوی و غرق در نفرت از خودش است. انیمه Welcome to the NHK هم برای نشان دادن این تاریکی به هیچ عنوان کوتاهی نکرده و آن را به تاریکترین شکل ممکن روایت میکند. برخلاف بسیاری از آثار، در این انیمه قرار نیست ساتو بر افسردگیاش غلبه کند و تا انتهای داستان شکستهای تکراری متعددی برای او رقم خواهد خورد. در طول این انیمه احساس میکنید که کل دنیا دست به دست هم دادهاند تا عملا ساتو را نابود کنند و داستان هم تمام تلاشش را میکند تا این اتفاق رقم بخورد.
این انیمه تلاش دارد تا به برخی از واقعیتهای دنیا احترام بگذارد. در واقع ساتو یک مسیر داستانی مرتب و منظم را طی نمیکند. عاشق نمیشود و بهتر نمیشود. انیمه صرفاً روند نزولی او را دنبال میکند. و وقتی او شروع به حرکت به جلو میکند، پیشرفتها کوچک و آنقدر کوتاه است که خیلی زود دوباره به حالت قبل خود بازمیگردد و اغلب بدتر از قبل ادامه پیدا میکند. این انیمه به آرامی بار سنگین گیر افتادن در ذهن را دنبال میکند و با صداقت بیشتری نسبت به بسیاری از درامها با آن برخورد میکند.
انیمه Your Lie in April
غم از دست دادن مادر
جهان بعد از مرگ مادر Kousei سکوت میکند. او دیگر پیانو نمینوازد چون از آنچه موسیقی نمایانگرش است وحشت دارد. موسیقی که زمانی الهامبخش او بود، پس از مرگ مادرش تبدیل به فضایی پر از احساس گناه و ترس شده است. این تمام چیزی است که در انیمه Your Lie in April انتظارتان را میکشد.
انیمه هیچگاه تلاش نمیکند که شخصیت اصلیاش را سریع به اوج بازگرداند. دوستانش با الهامبخشی جادوییشان هم نمیتوانند او را درمان کنند. شخصیت اصلی داستان اشتباه میکند، سرد میشود و گاهی از اطرافیانش و حتی موسیقی فرار میکند. حتی وقتی که دوباره شروع به نواختن میکند، نمیتواند تجربه دردناکش را فراموش کند و صحنههای اجرای این انیمه به خوبی زیبایی و هم ترس را به تصویر میکشند. انیمه روند بهبودی این درد را پیچیده و ناتمام نشان میدهد. حتی شادیهای آن هم با غم همراه است. آنچه این انیمه را ارزشمند میکند آن است که با وجود عدم حال خوب شخصیت اصلی، باز حرکت رو به جلوی او را به تصویر میکشد.
انیمه Fruits Basket
روایت دردهای به ارث رسیده
در ظاهر، انیمه Fruits Basket درباره نفرینهای خانوادگی و حیوانات سال نو است. اما در واقع این انیمه درباره دردهای به ارث رسیده است و تقریباً هر شخصیت به نوعی از نظر احساسی دچار عقبماندگی است. شخصیت Yuki با هویت و ارزش خود دست و پنجه نرم میکند. در سوی دیگر ماجرا هم Kyo بار گناه و طردشدگی را به دوش میکشد. حتی Tohru که اغلب به عنوان امید و روشن داستان به تصویر کشیده میشود، غم خود را بهطرز ناسالمی سرکوب میکند.
این انیمه متفاوت است، زیرا اجازه میدهد شخصیتها درجا بزنند. پیشرفت خطی نیست. گاهی آنها عصبانی میشوند یا به عقب باز میگردند. انیمه به آنها فضا میدهد تا خشم، کینه، ترس یا سردرگمی را تجربه کنند، حتی وقتی این کار ناراحتکننده باشد. روایت برای این لحظات کند میشود و به سوی تخلیه احساسی شتاب نمیکند. در ادامه داستان هم وقتی تغییر شروع میشود، تدریجی است و چندان سریع نیست. بسیاری از تغییرات در سکوت رخ میدهد، در تصمیمات کوچک یا گفتگوهایی که پس از دهها تلاش بالاخره نتیجه میدهند. چنین صبری در داستانگویی نادر است.
انیمه Violet Evergarden
روایت زندگی پس از جنگ یک سرباز
در ابتدای Violet Evergarden با سربازی به نام وایولت همراه میشویم که در ابتدای انیمه از نظر احساسی کاملا بیحس است. او آموزش دیده بود که همه احساستش را سرکوب کرده و فقط اطاعت کند. اما همه چیز پس از جنگ آغاز میشود. وایولت نمیداند با احساسات خودش یا دیگران چه کند. به جای اینکه فوراً داستان به سمت رستگاری حرکت کند، انیمه آرام پیش میرود. وایولت شروع به نوشتن نامه میکند، به داستانهای مردم گوش میدهد و کمکم میآموزد درد واقعی، آن هم وقتی بهعنوان سلاح استفاده نمیشود، چگونه است.
شکستهای وایولت در داستان بیشتر از چیزی است که فکر میکنید. هنگامی که او به معنی واقعی جنگ پی میبرد، از نظر روحی عملا فرو میریزد. وقتی جو انیمه هم بیش از حد سنگین میشود، کمی عقب میکشد و دوباره همه چیز از اول شروع میشود. جالب آنجاست که وقتی قهرمان ما درباره راز پشت شخصیت Major میفهمد، برخلاف انتظار و به جای آن که انتقامش را بگیرد، حال بدش بیش از پیش او را به زمین میاندازد. انیمه اجازه میدهد او سوگواری کند و فضایی به او میدهد تا آرام آرام بهبود یابد. در واقع رشد Violet از طریق مهربانیهای مکرر او فرآیند طولانی و دردناک یادگیری احساس کردن شکل میگیرد.
انیمه Mob Psycho 100
دغدغههای یک ابرقهرمان
داستان زندگی Mob هیچ ارتباطی با قدرتهای یک قهرمان ندارد، بلکه این ماجراجویی با ترس او از دست دادن «کنترل» گره خورده است. او از خودش میترسد، از آسیب زدن به دیگران و البته از بیش از حد احساس کردن فضای پیرامونش. جالب است که انیمه هرگز این ترسها را به عنوان یک ضعف برای قهرمان نشان نمیدهد. شکستهای عاطفی او در تمام آرکها حضور دارند. او میخواهد عادی باشد، اما نمیداند چگونه این امر میسر میشود. میخواهد صادق باشد، اما همیشه نمیتواند کلمات مناسب را برای راستگو بودن پیدا کند.
حتی وقتی قهرمان ما اعتمادبهنفس کافی را پیدا میکند، وحشت او ناپدید نمیشود. آنچه اینجا اهمیت دارد این است که انیمه رشد عاطفی او را برای همسطح شدن با قدرتش شتاب نمیدهد. سرکوب احساسات برای Mob پیامدهای مهمی دارد و این پیامدها اغلب ویرانگر هستند. معمولاً یک قهرمان را با قدرتهایش میشناسیم، اما در مورد Mob، او قهرمان است چون حتی در دل شکست هم تلاش میکند خودش را درک کند. انیمه این آسیبپذیری را بیش از هر نبرد روانی ارج مینهد.
انیمه Texhnolyze
جهانی دیستوپیایی، جایی که امید معنا ندارد
source