فیلمهای پرنسسهای دیزنی سالهاست که جزئی جدانشدنی از خاطرات کودکی ما هستند؛ از آهنگهای بهیادماندنی گرفته تا قصرهای افسانهای. اما پشت این دنیای رنگارنگ و جادویی، پیامهایی پنهان شدهاند که شاید چندان الهامبخش نباشند. در بسیاری از این فیلمها، زنان اغلب در نقش قربانی ظاهر میشوند؛ دختری زیبا که باید منتظر شاهزادهای باشد تا او را نجات دهد، زنی مسن که تنها دغدغهاش از دست دادن زیباییاش است، یا پرنسسی که حتی در تمام داستان بیدار هم نیست! این الگوهای تکراری سالها به دختران پیام دادهاند که ارزششان در ظاهرشان است، نه در اراده و انتخابهایشان.
حالا که سالها از ساخت این فیلمها میگذرد و جهان تغییر کرده، بازخوانی این داستانها جالب و حتی ضروری است. در این مقاله، به سراغ پنج پرنسس دیزنی میرویم که نهتنها الهامبخش نبودند، بلکه بعضی پیامهایشان میتواند برای نسل امروز خطرناک باشد. از پرنسسهایی که با خوابیدن به عشق میرسند تا آنهایی که صدایشان را قربانی میکنند، نگاهی انتقادی خواهیم انداخت به شخصیتهایی که زمانی الگوی میلیونها کودک بودند. آمادهاید این افسانههای درخشان را با عینک واقعیت بررسی کنیم؟
راپونزل؛ پرنسسی که منتظر نجات بود

دختری با موهای جادویی، اما هنوز وابسته به کمک مرد داستان.
راپونزل در نگاه اول شاید یکی از پرنسسهای مدرنتر دیزنی به نظر برسد؛ دختری با موهای جادویی که آرزو دارد دنیای بیرون را ببیند. اما وقتی دقیقتر نگاه میکنیم، پیام فیلم Tangled چندان هم پیشرو نیست. راپونزل بهجای آنکه خودش برای رهایی از برج بلندش کاری کند، صبر میکند تا یک دزد سرگردان از آسمان برسد و راه نجاتش شود! آیا واقعاً لازم بود ماجراجویی او تنها زمانی شروع شود که یک مرد تصمیم گرفت از برج بالا برود؟ این همه شوق و آرزو برای دیدن فانوسها، اما حتی یک قدم هم به تنهایی برنداشت!
با این حال، فیلم تلاش میکند راپونزل را دختری پرانرژی، مهربان و جسور نشان دهد؛ اما در نهایت او هم نسخهای جدید از همان پرنسسهای قدیمی است که محتاط و مردد قدم برمیدارند. دیزنی این فرصت را داشت تا راپونزل را به زنی واقعاً جسور و مستقل تبدیل کند، اما به نظر میرسد او هم قربانی همان کلیشههای همیشگی شد: دختر خوب، معصوم و البته نیازمند کمک مردان برای رسیدن به آزادی. یک شاهزادهخانم با موهای بلند جادویی، اما شجاعت کوتاهتر از آنچه انتظار داشتیم!
آریل؛ پرنسسی که برای عشق سکوت کرد

آزادی و ماجراجویی آریل با از دست دادن صدایش همراه شد.
آریل در The Little Mermaid جایی است که واقعاً وارد قلمرو «پیامهای بد برای دختران» میشویم. این فیلم که با انیمیشنهای رنگارنگ و موسیقی جذابش بچهها را مسحور میکند، از زاویهای دیگر پیامهای عجیبی دارد. آریل فقط ۱۶ سال دارد و با شور و اشتیاقی غیرقابل باور میخواهد ازدواج کند. واقعاً از یاد برده بودیم که او در این سن و سال چنین تصمیم بزرگی میگیرد! این پرنسس نوجوان برای رسیدن به شاهزادهای که فقط یک بار دیده، بزرگترین موهبت خود یعنی صدایش را قربانی میکند. عاشق مردی میشود که وقتی او را برای اولین بار میبیند، بیهوش است! آیا این واقعاً عشق بود یا یک افسانه عاشقانه عجیب؟
بیشتر از این، وقتی شاهزاده بالاخره او را بیدار و از نزدیک میبیند، آریل حتی نمیتواند حرف بزند. چه جالب که نیمی از فیلم درباره دختری است که سکوت کرده، انگار فیلم صامت است یا دیزنی تصمیم گرفته زن داستانش را عمداً ساکت کند! پیامی که از پشت این ماجرا شنیده میشود این است: «با زیباییات دلبری کن، نه با صدایت!» حتی آرزوی آزادی آریل برای رها شدن از دنیای زیر آب، به قیمت از دست دادن صدایش به دست میآید. این تصویر نهتنها از جسارت زنانه فاصله دارد، بلکه این پیام را به شکل کودکانهای زیبا جلوه میدهد. آیا این همان الهامی است که دختران کوچک باید از پرنسس دیزنی بگیرند؟
سیندرلا؛ رویای آزادی یا فقط یک ازدواج شاهانه؟

پرنسسی که بیشتر وقتش را صرف خیالپردازی و خدمت به دیگران میکند.
سیندرلا شاید یکی از معروفترین پرنسسهای دیزنی باشد، اما پیام داستانش بهشدت سنتی و محدودکننده است. در این فیلم، هدف اصلی یک دختر چیست؟ زیبا بودن به اندازهای که شاهزاده عاشقت شود! حتی نامادری و خواهرانناتنیاش هم اغلب با عنوان «زشت» خطاب میشوند، انگار ظاهر زیبا تنها معیار ارزش زن است. سیندرلا درحالیکه با پرنس چارمینگ میرقصد، آواز میخواند: «این همان معجزهای است که همیشه آرزویش را داشتم.» واقعاً؟! آیا معجزه زندگی او نباید آزادی از دست خانوادهای باشد که او را زندانی کردهاند، نه تنها به لطف ازدواج با یک شاهزاده؟
مشکل اصلی این است که سیندرلا تقریباً هیچ اقدامی برای نجات خودش نمیکند. او فقط خیالپردازی میکند، با پرندگان آواز میخواند و با موشها بازی میکند. هیچ نقشهای برای فرار ندارد، چون ظاهراً جامعه دهه ۱۹۵۰ اعتقاد نداشت که یک زن میتواند از زندگیای که از آن متنفر است خودش را نجات دهد. حتی کتابی با عنوان The Cinderella Complex به این موضوع پرداخته و ترس ناخودآگاه زنان از استقلال را با شخصیت سیندرلا بررسی کرده است. بااینحال، باید به سیندرلا بابت شجاعتی که نشان میدهد تا در یک شب مخفیانه به مهمانی سلطنتی برود، آفرین گفت. شاید این کار کوچک، تنها نشانهای از روحیه سرکش او باشد، اما باز هم کافی نیست تا او را از پایینترین جایگاه این فهرست نجات دهد.
آرورا؛ پرنسسی که در خواب عاشق شد!

آرورا بیشتر زمان فیلم خواب است؛ قهرمان داستان او کیست؟
آرورا در Sleeping Beauty بهوضوح نماد پرنسسی است که برای پیدا کردن عشق، حتی لازم نیست بیدار باشد! از همان ابتدای داستان، او محکوم به شکست است، چون نفرین شده و عملاً هیچ کنترلی روی سرنوشتش ندارد. در بیشتر فیلم، آرورا شخصیتی غایب است؛ نه دیالوگ زیادی دارد و نه نقشی جدی در پیشبرد داستان. این پرنسس تنها برای دقایقی کوتاه در آغاز فیلم دیده میشود و بعد… خواب است، خواب است، خواب است، خواب است! شاید تنها شخصیتهای زن الهامبخش در این فیلم همان سه پری مهربانی باشند که او را بزرگ میکنند، نه خود آرورا.
اما بخش واقعاً عجیب ماجرا جایی است که برای شکستن طلسم، آرورا باید منتظر باشد تا مردی بیاید و او را در حالی که بیهوش است، ببوسد. این پیام چه چیزی به دختران یاد میدهد؟ آیا زنان فقط وقتی ارزشمندند که یک شاهزاده برای بیدار کردنشان تلاش کند؟ داستان Sleeping Beauty با تمام جلوههای بصری زیبایش، تصویری نگرانکننده ارائه میدهد: دختری که هیچ صدایی ندارد، هیچ تصمیمی نمیگیرد و زندگیاش تنها با اقدام یک مرد آغاز میشود. این تصویر بیشتر شبیه یک افسانه قدیمی محدودکننده است تا یک الگوی الهامبخش برای نسل جدید.
سفیدبرفی؛ پرنسسی که فقط تمیزکاری میکند و منتظر بوسه است

سفیدبرفی خانه هفت کوتوله را تمیز میکند و منتظر نجات است.
سفیدبرفی شاید اولین پرنسس دیزنی باشد، اما بدون شک یکی از بدترین پیامها را برای دختران و زنان دارد. داستان او خلاصه شده به این که خانه را تمیز کند و به هفت کوتوله خدمت کند! آیا این همان الگویی است که قرار است دختران کوچک از او الهام بگیرند؟ البته این فیلم محصول دهه ۱۹۳۰ است، پس شاید نباید انتظار زیادی داشته باشیم، اما این واقعیت بهانهای برای چنین پیام سطحی و محدودکنندهای نیست. سفیدبرفی به دلیل زیباییاش مجبور میشود از دست ملکه فرار کند و سر از جنگل دربیاورد. واقعاً این داستان چه چیزی درباره نقش زنان میگوید؟ اینکه زیبایی، حتی اگر موهبتی باشد، ممکن است بدبختی به همراه داشته باشد؟
این فیلم نهتنها نقش زنان را به رقابت بر سر زیبایی تقلیل میدهد، بلکه شخصیت ملکه شرور هم کلیشهای دیگر را زنده میکند: زن مسن و حسودی که تنها آرزویش جوانی و زیبایی است. آیا واقعاً هیچ چیز دیگری در ذهن زنان وجود ندارد؟ و البته که سفیدبرفی هم مانند آرورا برای زنده شدن به بوسه یک مرد نیاز دارد؛ درحالیکه بیهوش است! این تصویر نهتنها ناعادلانه است، بلکه به دختران پیام میدهد که نجات و شادیشان تنها با کمک یک مرد ممکن است. Snow White and the Seven Dwarfs هرچند شاهکار هنری زمان خودش بود، اما امروز بیشتر شبیه درسی درباره نگاه مردانه به زنان در دهه ۳۰ میلادی است تا الگویی برای قدرت یا استقلال زنانه.
پرنسسهایی که باید بیدار شوند
وقتی به داستانهای پرنسسهای دیزنی نگاه میکنیم، متوجه میشویم که بخش بزرگی از این افسانهها حول محور عشق، نجات یافتن توسط یک مرد و زنان مسن و جادوگری میگردد که اغلب نمادی از شرارت هستند. برای دههها، این کلیشهها به دختران پیام دادهاند که ارزششان در زیباییشان خلاصه میشود و قهرمانی واقعی همیشه از بیرون میآید، نه از درون خودشان. اما آیا وقت آن نرسیده که پرنسسهای دیزنی از این قالبهای قدیمی عبور کنند؟
چرا نباید شاهد داستانهایی باشیم که در آنها زنان قوی، مستقل و پرماجرا خودشان به دنبال حقیقت و آزادی بروند؟ چرا نباید شخصیت منفی داستان شبیه سیاستمداری پرحاشیه باشد تا یک زن شجاع او را شکست دهد؟ پرنسسهایی مثل موانا و مولان نشان دادهاند که داستانهای متفاوت میتوانند الهامبخش باشند. دیگر زمان آن رسیده که دیزنی پرنسسهایی خلق کند که نه با یک بوسه از خواب بیدار میشوند و نه صدای خود را برای عشق قربانی میکنند؛ بلکه زنانی باشند که ماجراجویی، رشد شخصی و ارادهشان خودشان را به قهرمان داستانشان تبدیل میکند. نظر شما چیست؟ اگر قرار بود یکی از این پرنسسهای دیزنی را بازنویسی کنید، کدامشان را انتخاب میکردید و چه تغییری در شخصیت او میدادید تا الهامبخشتر باشد؟
منبع: مجله بازار
بهترین بازی سولزلایک تاریخ چیه؟ میزگیم با امیدلنون @omidlennon
source