درک و مواجهه سیاست‌گذاران ایرانی با اینترنت طی سه دهه گذشته، از خوش‌بینی فناورانه تا بدبینی امنیت‌محور دچار تغییرات اساسی شده است. این تحول، نه صرفاً نشانه بلوغ حکمرانی دیجیتال، بلکه گاه بازتابی از سوء‌تفاهم‌های فکری، تقلیل‌گرایی نهادی و حتی گریز از بازاندیشی بنیادین در نقش فناوری است.

در این مطلب چند دهه مواجهه سیاست‌گذارانه با اینترنت را مرور کنیم

دهه نخست؛ ابزارسازی خوش‌بینانه: در سال‌های ابتدایی از ۱۳۷۰–۱۳۸۵، اینترنت در آن سال‌ها به مثابه یک «ابزار خنثی» دیده می‌شد. کارکردهای توسعه‌ای و علمی‌ این فناوری برجسته بود و دانشگاه‌ها و مهندسان، موتور محرکه آن محسوب می‌شدند. این گفتمان تکنواپتیمیستی (نوعی نگاه خوش‌بینانه و ساده‌سازانه به فناوری که آن را ذاتاً مفید، بی‌خطر و پیش‌برنده توسعه تلقی می‌کند)، هم‌راستا با دوره بازسازی پس از جنگ، در فضایی نسبتاً بی‌تعارض رشد کرد.

با وجود این، در حالی که جهان (مانند قانون ارتباطات آمریکا در سال ۱۹۹۶) اینترنت را به‌عنوان موتور اقتصاد دیجیتال می‌دید، ایران آن را عمدتاً محدود به مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی نگاه داشت. نتیجه؟ تاخیر در گسترش عمومی اینترنت تا اواخر دهه ۱۳۸۰، که منجر به شکاف دیجیتال اولیه در ایران شد.

اینترنت به‌مثابه یک ابزار نخبگانی دیده شد، نه یک حق همگانی

امروز، وقتی به گزارش‌های جهانی از وضعیت شبکه اینترنت در ایران نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که ایران با وجود تمام اقداماتی که در زمینه اینترنت انجام داده همچنان در پوشش فراگیر (Universal Connectivity) عقب مانده است – میراثی از همان دوره که اینترنت را ابزاری نخبگانی نگه داشت و به آن به‌عنوان حق عمومی نگاه نشد.

اگر سیاست‌گذاران آن زمان به مدل‌های موفق آسیایی مانند کره جنوبی (که از ۱۹۹۵ اینترنت را یک فناوری عمومی و برای همه اقشار می‌دید) توجه می‌کردند، شاید امروز اقتصاد دیجیتال ایران – که فقط ۷ درصد از تولید ناخالص داخلی (GDP) کشور را تشکیل می‌دهد – وضعیت رقابتی‌تری در منطقه و جهان می‌داشت.

دوره دوم: ترس از جامعه شبکه‌ای: با ظهور شبکه‌های اجتماعی و شکل‌گیری رسانه‌های دوطرفه، (۱۳۸۵–۱۳۹۵) اینترنت در این ایام به سوژه‌ای سیاسی بدل شد. نهادهای جدید حکمرانی با تأخیر نسبت به وقایع پیرامون اینترنت واکنش نشان دادند و متاسفانه واکنشی که مشاهده شد یک حرکت امنیتی و محدودکننده بود. اینترنت از «فرصت» به «ریسک» تبدیل شد و این جابه‌جایی شناختی، خالق نهادهایی شد که گفتمان واسازانه را با انسداد مواجه کردند و پایه‌های فیلترینگ را بنا کردند.

ظهور شبکه‌های اجتماعی اینترنت را به سوژه سیاسی تبدیل کرد و پایه‌های فیلترینگ بنا شد

تحول کلیدی در این دوره، نقش اینترنت در تحرکات اجتماعی، مانند اعتراضات ۱۳۸۸ بود. واکنش حاکمیت به‌جای ادغام (پذیرفتن اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به عنوان بخشی طبیعی از بافت اجتماعی–سیاسی کشور، و تلاش برای استفاده از ظرفیت‌های مثبت آن‌ها از طریق سیاست‌گذاری هوشمند) اقدام مسدودسازی بود: شکل‌گیری شورای عالی فضای مجازی (۱۳۹۰)، آغاز فیلترینگ گسترده، و تلاش برای محدودسازی زیرساخت‌های دسترسی.

در آن زمان در حالی که جهان با تصویب قوانینی مانند GDPR در سال ۲۰۱۶، به‌سوی حفاظت داده و حقوق کاربران رفت، در ایران مسیر معکوس پیش رفت. فیلترینگ بیش از ۵۰ درصد محتوای جهانی، شکل‌گیری نهادهای تصمیم‌گیر چندلایه و رواج اصطلاحاتی مانند اینترنت خبرنگاری و اقشار خاص و… از نشانه‌های این مرحله است. این دوره همچنین با تناقض‌هایی همراه بود:

دولت در اوایل دهه ۹۰ به دنبال رشد استارتاپ‌ها و اقتصاد دیجیتال بود اما هم‌زمان نگاه‌های امنیتی هم به این مجموعه‌ها در بخش‌هایی از بدنه حاکمیت سرایت کرده بود و شب‌نامه‌ها علیه آن‌ها تولید می‌شد.

فاز سوم؛ تهدیدسازی نهادی: این اتفاق از نیمه دهه ۹۰ شروع شد و اینترنت به «مسئله امنیت ملی» تنزل مقام پیدا کرد. پدیده اینترنت حالا در گفتمان نئولادیتی (بدبین نسبت به فناوری) حاکم، فناوری به ویروسی تشبیه شد که باید کنترل یا مهار شود. درک حاکمیت از اینترنت در سال‌های اخیر، حالتی «پزشکی‌گونه» پیدا کرده؛ یعنی فناوری را مثل یک بیماری واگیردار می‌بیند که باید کنترل یا قرنطینه شود. این نوع نگاه، باعث شده سیاست‌گذاران به‌جای تحلیل اجتماعی و مواجهه فعال با تحولات دیجیتال، بیشتر واکنش‌های دفاعی و امنیتی نشان دهند.

مواجهه فعال با تحولات دیجیتال از جنس واکنش‌های دفاعی و امنیتی شد

در این گفتمان، اولویت‌ها تغییر کرده‌اند: گسترش فیلترینگ، محدود کردن دسترسی به پلتفرم‌های جهانی، توسعه شبکه ملی اطلاعات (NIN) و حتی اعمال اختلال‌های هدفمند در اینترنت، به ابزارهای اصلی تبدیل شده‌اند. با وجود همه این تلاش‌ها، گزارش‌های داخلی نشان می‌دهند که تنها در سال ۱۴۰۱، قطعی‌ها و فیلترینگ بیش از ۱۰ میلیارد دلار به اقتصاد کشور آسیب زده‌اند.

نکته تناقض‌آمیز اینجاست: در همان سال، وقتی بحران کرونا مردم را خانه‌نشین کرد، اینترنت نقش مهمی در حفظ پیوندهای اجتماعی ایفا کرد — اما سیاست‌گذاری رسمی، همچنان فقط بر مهار و کنترل تمرکز داشت.

در همین دوره، ایران در شاخص «دسترسی‌پذیری» به اینترنت وضعیت مطلوبی ندارد و شکاف دیجیتال میان طبقات اجتماعی، بیشتر شده است. بسیاری از کاربران، به‌ویژه در شبکه‌های اجتماعی، از نابرابری در دسترسی به اینترنت پایدار، پرسرعت و آزاد انتقاد کرده‌اند — شرایطی که برخی آن را «اینترنت ویژه برای خواص» و «اینترنت ناقص برای عموم» توصیف می‌کنند.

وجود نابرابری در دسترسی به اینترنت پایدار، پرسرعت و آزاد

مرور سه دهه سیاست‌گذاری نشان می‌دهد که درک حاکمیت از اینترنت، به‌جای آن‌که طی زمان پخته‌تر شود، دچار نوعی عقب‌گرد مفهومی شده است. یک فناوری که می‌توانست نقش سازنده در توسعه فرهنگی و اقتصادی ایفا کند، در بسیاری از مقاطع صرفاً به چشم یک تهدید نگریسته شده است. این نگاه امنیت‌محور، نه‌تنها باعث ازدست‌رفتن فرصت‌ها شده، بلکه مانع شکل‌گیری یک سیاست‌گذاری پایدار و عقلانی در حوزه دیجیتال بوده است.

بازتعریف رابطه دولت و جامعه در بستر فناوری

برای عبور از این بن‌بست، لازم است درک جامعه و دولت از نقش اینترنت، به‌روز و واقع‌بینانه شود. تجربه کشورهای موفق نشان می‌دهد که با تقویت زیرساخت‌های فراگیر مانند فیبر نوری، کنار گذاشتن فیلترینگ سراسری، و فراهم کردن بستر گفت‌وگوی واقعی میان نهادهای تصمیم‌گیر و کاربران، می‌توان از اینترنت نه به‌عنوان تهدید، بلکه به‌عنوان یک امکان اجتماعی و اقتصادی استفاده کرد.

در دنیایی که اینترنت به زیرساخت اصلی فرهنگ، اقتصاد و هویت دیجیتال ملت‌ها تبدیل شده، ایران نمی‌تواند با سیاست‌های موقتی و رویکردهای تدافعی، جای خود را در آینده محفوظ نگه دارد. بازتعریف رابطه دولت و جامعه در بستر فناوری، ضرورتی صرفاً فنی نیست؛ یک تصمیم ضروری برای تمدن است.

هنوز درگیر این سؤال ابتدایی هستیم که «آیا باید دسترسی بدهیم؟ یا خیر؟»

اگر روزی تاریخ‌نگاران آینده بخواهند داستان اینترنت در ایران را روایت کنند، احتمالاً از آن به‌عنوان فناوری‌ای یاد خواهند کرد که در اتاقی تاریک آمد، و در همان تاریکی هم دفن شد — نه به‌دلیل ناتوانی فنی، بلکه به‌خاطر ترس از روشنی.

در جهانی که کودکان دبستانی در سئول، نایروبی یا تاشکند، با زیرساخت باز و آگاهی دیجیتال رشد می‌کنند، ما هنوز درگیر این سؤال ابتدایی هستیم که «آیا باید دسترسی بدهیم؟ یا خیر؟». شاید وقت آن رسیده که بفهمیم، آنچه باید کنترل شود، اینترنت نیست؛ این ترس بی‌پایان از مردم است.

هر فیلتر، تنها یک سیگنال است: سیگنالی که می‌گوید «ما هنوز نمی‌دانیم از این تکنولوژی چه می‌خواهیم» مسئله این نیست که آیا باید با کلیت اینترنت کنار آمد یا نه؛ مسئله این است که اگر چنین نکنیم، نه‌تنها از اقتصاد جهانی، بلکه از حافظه دیجیتال مردم خود نیز حذف خواهیم شد./زومیت

source

توسط techkhabari.ir