سوروس اسنیپ، استاد معجونسازی مدرسه جادوگری هاگوارتز، یکی از پیچیدهترین شخصیتهای دنیای جادویی هری پاتر است. مردی با ظاهری تیره، نگاهی نافذ و رفتاری سرد که از همان ابتدای داستان، احساسات متناقضی را در خوانندگان برمیانگیزد. در طول هفت کتاب هری پاتر، اسنیپ شخصیتی است که بارها خوانندگان را مجبور به تجدیدنظر در قضاوتهایشان میکند و سرانجام، یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای مجموعه میشود.

هنگامی که هری وارد هاگوارتز شد، با استاد معجونسازیای روبرو شد که ظاهراً از او متنفر بود
کودکی در سایه خشونت و تنهایی
داستان سوروس اسنیپ از کودکی دردناکی آغاز میشود. پسری با لباسهای نامتناسب و ظاهری آشفته که در محله فقیرنشین اسپینرز اند بزرگ شد. پدرش، توبیاس اسنیپ، ماگلی خشن و الکلی بود که با همسر جادوگرش، ایلین پرینس، رفتاری توهینآمیز داشت. سوروس کودکی خود را در میان مشاجرههای والدینش گذراند و این تجربیات تلخ، سنگ بنای شخصیت پیچیده او را شکل داد.
تنها نقطه روشن زندگی کودکی اسنیپ، آشنایی با لیلی اوانز، دختری جادوگر از خانوادهای ماگلی بود. سوروس نهساله، مخفیانه لیلی را زیر نظر داشت و سرانجام به او نزدیک شد تا درباره دنیای جادوگری با او صحبت کند. این آغاز دوستی عمیقی بود که برای اسنیپ به عشقی جاودانه تبدیل شد. لیلی، زیبا، مهربان و محبوب، نقطه مقابل سوروس منزوی و عجیب بود، اما با این حال، دوستی عمیقی میان آنها شکل گرفت.
سالهای هاگوارتز: تحقیر و انزوا
ورود به هاگوارتز، که میتوانست فرصتی برای رهایی از زندگی غمانگیز خانوادگی باشد، به آزمونی دیگر برای سوروس تبدیل شد. او در خانه اسلیترین قرار گرفت، در حالی که لیلی به گریفیندور رفت. این جدایی، آغاز فاصله گرفتن تدریجی آنها از یکدیگر بود.
در سالهای تحصیل، اسنیپ هدف آزار و اذیت دائمی گروهی از پسران گریفیندوری به نام مارادرز قرار گرفت. جیمز پاتر، سیریوس بلک، ریموس لوپین و پیتر پتیگرو، او را مورد تمسخر و حتی حملات فیزیکی قرار میدادند. یکی از تلخترین خاطرات اسنیپ، روزی بود که جیمز او را با طلسم وارونه کرد و در مقابل جمعیت زیادی از دانشآموزان تحقیر کرد. لیلی سعی کرد از او دفاع کند، اما اسنیپ در اوج خشم و شرمساری، او را با کلمه توهینآمیز گِلآلود (اشاره به خون ماگلی) صدا زد – اشتباهی که تا پایان عمر حسرتش را خورد.
این واقعه، نقطه عطفی بود که دوستی آنها را برای همیشه پایان داد. لیلی هرگز اسنیپ را نبخشید و او در تنهایی، بیش از پیش به سمت همخانهایهای اسلیترینیاش که به جادوی سیاه علاقه داشتند، کشیده شد.
سقوط در تاریکی
پس از فارغالتحصیلی، اسنیپ به طور کامل به سمت جادوی سیاه و لرد ولدمورت کشیده شد. استعداد فوقالعاده او در معجونسازی و طلسمها، او را به مرگخواری ارزشمند برای ولدمورت تبدیل کرد. او که تشنه قدرت، انتقام و پذیرفته شدن بود، تصور میکرد در میان مرگخواران میتواند به آنچه میخواهد دست یابد.
اما سرنوشت، بازی دیگری برای او در نظر داشت. اسنیپ به طور اتفاقی، بخشی از پیشگویی تریلاونی را درباره کودکی که قدرت شکست دادن ولدمورت را دارد، شنید و آن را به ارباب تاریکیاش گزارش داد. زمانی که دریافت ولدمورت، لیلی و خانوادهاش را هدف قرار داده، وحشتزده شد. او به دامبلدور روی آورد و التماس کرد لیلی را نجات دهد. در ازای این درخواست، آماده بود هر کاری انجام دهد، حتی اگر به معنای خیانت به ولدمورت باشد.
عشقی که هرگز خاموش نشد
با وجود تلاشهای دامبلدور و اسنیپ، لیلی و جیمز پاتر به دست ولدمورت کشته شدند و تنها پسرشان، هری، زنده ماند. این ضربه، اسنیپ را ویران کرد. مردی که همیشه احساساتش را مخفی میکرد، در مقابل دامبلدور شکست و عمق عشقش به لیلی را آشکار ساخت.
دامبلدور از این عشق عمیق برای متقاعد کردن اسنیپ به محافظت از هری استفاده کرد. به این ترتیب، اسنیپ با وجود نفرت از شباهت هری به پدرش، قسم خورد از فرزند لیلی محافظت کند. این آغاز مسیر بازگشت او از تاریکی بود – مسیری طولانی، دردناک و کاملاً پنهانی.
دشوارترین کار: قتل دامبلدور
شاید دشوارترین وظیفه اسنیپ، زمانی بود که دامبلدور از او خواست خودش را بکشد. دامبلدور که توسط طلسمی در انگشتر هورکروکس مسموم شده بود و به تدریج در حال مرگ بود، و همچنین از نقشه ولدمورت برای گماشتن درایکو مالفوی به قتل او آگاهی داشت، از اسنیپ خواست که این کار را انجام دهد. این درخواست به دلایل متعددی صورت گرفت: جلوگیری از مرگ دردناک دامبلدور توسط طلسم، محافظت از روح درایکو در برابر آسیب ناشی از قتل، و مهمتر از همه، تثبیت موقعیت اسنیپ به عنوان مرگخواری مورد اعتماد.
زمانی که اسنیپ در برج نجوم، دامبلدور را با طلسم آوادا کداورا کشت، تصویر او به عنوان خائنی بیرحم در ذهن همه، از جمله هری، تثبیت شد. این شاید دردناکترین فداکاری اسنیپ بود – پذیرفتن ننگ قتل تنها کسی که به او اعتماد داشت و از رازش آگاه بود.

داستان اسنیپ به ما نشان میدهد که انسانها میتوانند از اشتباهات گذشته خود فراتر روند
سال آخر: مدیر هاگوارتز در سایه مرگخواران
پس از مرگ دامبلدور، ولدمورت اسنیپ را به عنوان مدیر هاگوارتز منصوب کرد. در این موقعیت، با وجود اینکه به ظاهر تحت کنترل مرگخواران بود، اسنیپ تا حد ممکن از دانشآموزان محافظت میکرد. او خواهران کارو را مهار میکرد، مانع شکنجه شدید دانشآموزان میشد و در خفا، به مقاومت درون مدرسه کمک میکرد.
در همین دوران، او وظیفه داشت شمشیر گریفیندور را به هری برساند، اما نمیتوانست این کار را به شکلی انجام دهد که هویت واقعیاش آشکار شود. بنابراین، شمشیر را در دریاچهای یخزده قرار داد و به کمک پاترونوس خود – گوزنی ماده، همانند پاترونوس لیلی – هری را به آن سمت هدایت کرد.
مرگی قهرمانانه در سکوت
سرانجام، در نبرد هاگوارتز، اسنیپ به دست ولدمورت کشته شد. لرد سیاه که باور داشت با کشتن مالک قبلی چوبدستی سالمندان، میتواند قدرت آن را به دست آورد، اسنیپ را قربانی کرد. مرگی دردناک که با حمله مار عظیم ولدمورت، ناگینی، صورت گرفت.
در لحظات پایانی، هری بر بالین اسنیپ حاضر شد. اسنیپ که میدانست زمان اندکی باقی مانده، خاطراتش را به هری داد – خاطراتی که تمام حقیقت را آشکار میکرد: عشق او به لیلی، وفاداریاش به دامبلدور، سالها جاسوسی خطرناک، و مهمتر از همه، حقیقت درباره خود هری و ارتباطش با ولدمورت.
آخرین درخواست اسنیپ از هری این بود: «به من نگاه کن» – لحظهای تاثیرگذار که اسنیپ برای آخرین بار چشمان سبز لیلی را در چهره پسرش دید.
میراث یک مرد دوگانه
شخصیت سوروس اسنیپ به ما یاد میدهد که انسانها پیچیدهتر از آن هستند که بتوان آنها را صرفاً به خوب یا بد تقسیم کرد. او مردی با گذشتهای تاریک بود که انتخاب کرد راه درست را دنبال کند، حتی اگر این راه به قیمت جانش تمام شود.
اسنیپ به ما میآموزد که قضاوتهای اولیه اغلب اشتباه هستند. او شخصیتی است که نشان میدهد عشق، حتی عشقی یکطرفه و نافرجام، میتواند قدرتمندترین انگیزه برای تغییر باشد. زندگی او تجسم این حقیقت است که شجاعت واقعی، نه در انجام کارهای نمایشی، بلکه در انجام کار درست است، حتی زمانی که هیچکس قدردان نیست.
داستان اسنیپ به ما نشان میدهد که انسانها میتوانند از اشتباهات گذشته خود فراتر روند و مسیر زندگیشان را تغییر دهند. او یادآور این واقعیت است که گاهی بزرگترین قهرمانان، کسانی هستند که هرگز نامشان در تاریخ ثبت نمیشود – قهرمانانی که در سایهها کار میکنند، بدون انتظار تشویق یا شناخته شدن.
عجیبترین یوتیوبرهای ایرانی! میزگیم با لیل شایان و ویبهد @WeebHead
source