دهه ۱۹۸۰ میلادی دوران شگفتانگیزی برای فیلمها در ژانرهای گوناگون بود. از علمی-تخیلی گرفته تا ترسناک و کمدی و هر چیزی بین اینها، آن دوران پر بود از فیلمهای فوقالعادهای که همچنان توسط مخاطبان متنوع، چه جوان و چه بزرگسال، تماشا و تحسین میشوند. در میان این آثار نوستالژیک و نمادین، فیلمهای ژانر فانتزی جایگاه ویژهای دارند؛ آثاری که در آنها جادو، هیولاها و دنیاهایی فراتر از دنیای ما به تصویر کشیده میشوند و داستانهایی خیالانگیز بر پایه افسانهها و فولکلور روایت میگردد.
هرچند در دهه ۸۰ فیلمهای فانتزی بسیاری از آثار کالت و کمتر دیدهشده گرفته تا بلاکباسترهای تحسینشده و برنده جوایز معتبر ساخته شدند، اما تنها تعداد معدودی از آنها شایسته عنوان بهترین هستند. در این مطلب به بهترین فیلمهای فانتزی دهه ۸۰ میلادی میپردازیم؛ آثاری که نهتنها با گذر زمان از ارزش آنها کاسته نشده، بلکه همچنان از نظر مقیاس و تأثیرگذاری، به همان اندازه چهل سال پیش خیرهکننده هستند.
۱۰. Highlander (1986)

کارگردان: Russell Mulcahy
فیلم هایلندر یک اثر فانتزیِ کممایه است که سراسر آن با حال و هوای خاص و گاه اغراقآمیز دهه ۱۹۸۰ آمیخته شده و شاید همین ویژگیاش دلیل محبوبیت زیاد آن در میان طرفداران باشد. داستان فیلم در دو بازه زمانی متفاوت، یکی در نیویورک دهه ۸۰ و دیگری در اسکاتلند قرن شانزدهم روایت میشود. محور اصلی روایت، جنگجوی هایلندری به نام کانر مکلئود (با بازی کریستوفر لمبرت) است که به عنوان یک انسان فناناپذیر در نیویورک امروزی در قالب یک فروشنده عتیقهجات زندگی میکند. او که زندگی آرام و سادهای دارد، در واقع در انتظار رویارویی نهایی با دشمن قدیمیاش است؛ فناناپذیر دیگری که دوباره به قدرت بازمیگردد و کانر را مجبور میکند تا بار دیگر شمشیر به دست گیرد.
هایلندر نقدهای خوبی دریافت کرد، هرچند نه در حد عالی، اما با این حال توانست طرفداران خاص خود را جذب کند و به اثری کالت در ژانر فانتزی تبدیل شود. این فیلم ترکیبی جذاب از فضای قرون وسطی، زندگی شهری قرن بیستم و عناصر فانتزی است که با آگاهی از هویت خود، بیپروا سرگرمکننده و متفاوت ظاهر میشود. این اثر عمداً چیپ و اغراقآمیز است و همین ویژگی، آن را دلنشینتر میکند. شاید هایلندر در کنار لحظات قابل میم شدن، کیفیتی فراتر از انتظار و داستانی ساده و قابلدنبالکردن، بهترین فیلم فانتزی دهه ۸۰ نباشد، اما بدون شک به یکی از آثار ماندگار آن دوران بدل شده است.
۹. Legend (1985)

کارگردان: Ridley Scott
فیلم افسانه در زمان اکران اولیهاش به دلایلی چندان مورد استقبال منتقدان قرار نگرفت؛ اما در گذر زمان به یک اثر کالت واقعی تبدیل شد. این فیلم به کارگردانی ریدلی اسکات و با بازی تام کروز، داستانی فانتزی و تاریک را روایت میکند. ماجرا درباره شیطانی به نام ارباب تاریکی (با بازی تیم کاری) است که قصد دارد با نابود کردن آخرین تکشاخهای باقیمانده، جهان را به شب ابدی فرو ببرد. او برای فریب دادن و بیرون کشیدن این موجودات جادویی از پنهانگاهشان، نیاز به طعمهای دارد و این طعمه کسی نیست جز پرنسس لیلی (با بازی میا سارا)، دختری معصوم که به اجبار باید با ارباب تاریکی ازدواج کند.
برای جلوگیری از اجرای این نقشه شوم، پسربچهای جنگلی به نام جک (با بازی تام کروز) راهی سفری پرماجرا میشود تا پرنسس و تکشاخها را نجات دهد و مانع این شود که ارباب تاریکی روز را برای همیشه از بین ببرد. شاید آنچه باعث نارضایتی منتقدان شد، فضای افسانهای و کودکانه داستان و یا ضعف در فیلمنامه بود؛ اما آن نقدهای منفی بهخوبی دوام نیاوردند. امروزه، علاقهمندان به سینما فیلم افسانه را شاهکاری نادیدهگرفتهشده از ریدلی اسکات در ژانر فانتزی میدانند؛ اثری که هرگز آنطور که سزاوارش بود، مورد توجه قرار نگرفت.
۸. Dragonslayer (1981)

کارگردان: Matthew Robbins
اژدهاکش یک فیلم فانتزی تاریک کاملاً اورجینال است که برخلاف بسیاری از آثار حماسی این ژانر، بر پایه هیچ منبع یا اثر از پیش موجودی ساخته نشده و این موضوع در نوع خود کمسابقه است. همانطور که از عنوان فیلم پیداست، داستان درباره یک اژدهاکش است؛ بهطور خاص، درباره شاگرد یک جادوگر که مأمور میشود تا اژدهایی را از پای درآورد که در نزدیکی یک روستا، خرابی و وحشت به بار آورده است. این اژدها، که دختران جوان را میرباید و میبلعد، مردم بیدفاع روستا را در وضعیتی پر از ترس و ناامیدی قرار داده، بیآنکه کاری از دستشان برآید. حال، این شاگرد جوان باید با شجاعت و جادوی آموختهشده، در برابر نیرویی مخوف و مرگبار ایستادگی کند.
اژدهایان ذاتاً موجوداتی فوقالعاده جذابند و هر فیلمی که یک مارمولک پرنده آتشافشان در آن باشد، خودبهخود چند امتیاز از نظر سرگرمی میگیرد. با این حال، فیلم اژدهاکش فراتر از این جذابیت ابتدایی عمل میکند و در دیگر جنبهها نیز بسیار موفق ظاهر میشود. جلوههای ویژه آن، نسبت به زمان خود پیشرفته و چشمگیر بودند و داستان آن نیز هیجانانگیز و درگیرکننده، با حال و هوایی مشابه با افسانههای کهن شوالیهها و نبردهایشان با اژدهایان است. این فیلم در عین سادگی، با ظرافت ساخته شده و روایتش بسیار پرکشش و هیجانآور است؛ نمونهای کلاسیک از یک فانتزی اصیل و خوشساخت.
۷. The Last Unicorn (1982)

کارگردان: Jules Bass و Arthur Rankin Jr
شاید تاکنون نام این انیمیشن فانتزی به گوشتان نخورده باشد، اما آخرین تکشاخ از آن دست آثاریست که باید هرچه زودتر تماشایش کنید. این انیمیشن فانتزی بر اساس رمانی به همین نام نوشته پیتر اس بیگل ساخته شده که خودِ او نیز فیلمنامه انیمیشن را نوشته است. آخرین تکشاخ یک پروژه مشترک آمریکایی–ژاپنیست؛ نویسندگان و صداپیشگان آن آمریکاییاند، اما بخش انیمیشنسازی توسط استودیوی ژاپنی Topcraft انجام شده است. با این حال، سبک بصری آن شباهتی به انیمههای ژاپنی ندارد و بیشتر در راستای انیمیشنهای آمریکایی آن دوران طراحی شده است. بنابراین حتی کسانی که علاقهای به انیمه ندارند نیز میتوانند از تماشای این اثر لذت ببرند.
داستان این اثر درباره تکشاخی تنهاست که متوجه میشود که ممکن است آخرین بازمانده از گونه خود باشد. او راهی سفری میشود تا حقیقت را کشف کند و بفهمد که چه بر سر سایر تکشاخها آمده است. منتقدان، این اثر را تا حدی نامعمول توصیف کردند و به روان نبودن برخی از صحنههای انیمیشن اشاره داشتند. با این حال، آخرین تکشاخ در مجموع یک شاهکار منحصربهفرد بهشمار میرود که داستانی تأثیرگذار و گاه دلخراش دارد که با مضامینی عمیق و انسانی، هم برای کودکان و هم بزرگترها قابل لمس و درک است.
۶. Labyrinth (1986)

کارگردان: Jim Henson
هزارتو یک فیلم فانتزی-موزیکال کمدی به کارگردانی جیم هنسن، با اجرای افسانهای دیوید بویی در نقش پادشاه گابلینها یعنی Jareth است. داستان درباره دختری نوجوان به نام سارا (با بازی جنیفر کانلی) است؛ دختری عصبی و ناراضی که وظیفه نگهداری از برادر کوچکش توبی (با بازی توبی فرود) به او سپرده شده است. توبی مدام گریه میکند و با هیچ چیزی آرام نمیشود، تا اینکه سارا در اوج خشم، آرزو میکند که او ناپدید شود. در همین لحظه، Jareth ظاهر شده و کودک را به قلمرو خود میبرد. سارا بهسرعت از کاری که کرده پشیمان میشود؛ اما پادشاه گابلینها به او یک فرصت آخر میدهد که اگر سارا بتواند در عرض ۱۳ ساعت از هزارتوی خطرناک و همیشه در حال تغییر او عبور کند، میتواند توبی را پس بگیرد.
با وجود اینکه فیلم هزارتو یکی از پروژههای شخصی و پرشور جیم هنسن بود، در زمان اکران با شکست تجاری مواجه شد و این موضوع ضربه روحی بزرگی برای کارگردان به همراه داشت. با این حال، این شکست در گیشه هرگز بازتابدهنده کیفیت واقعی فیلم نبود. فیلم هزارتو با یک ماجراجویی خیالانگیز و شاداب، همراه با موجودات عجیب و غریب و طراحیهای بصری خلاقانه، اثری فوقالعاده برای کودکان و بزرگسالان است. موسیقیهای شنیدنی و خاطرهانگیزی که دیوید بویی با صدای منحصربهفرد خود اجرا کرده، از مهمترین نقاط قوت فیلم به شمار میآیند. این فیلم برای بسیاری از مخاطبان نسلهای مختلف، منبعی پر از نوستالژی و خاطرات دلنشین است.
۵. The Dark Crystal (1982)

کارگردان: Jim Henson و Frank Oz
جیم هنسن در دهه ۱۹۸۰ با ساخت فیلمهای فانتزی در اوج بود؛ اما شاید کریستال تاریک برجستهترین آنها باشد. فیلمی که بهخاطر جهانسازی منحصربهفرد و حجم شگفتانگیز جزئیات و پیشزمینههای داستانیاش، جایگاه ویژهای در میان آثار فانتزی دارد. داستان در دنیایی خیالی به نام ترا (Thra) جریان دارد؛ پس از جنگی ویرانگر که طی آن گونهای مهاجم و کرکسمانند به نام اسککسیس (Skeksis)، جمعیت بومی گلفلینگها را نابود کردهاند و مردم پادلینگ را با استفاده از یک شیء جادویی به نام کریستال تاریک به بردگی گرفتهاند. این کریستال که شکسته شده، به اسککسیسها این امکان را میدهد تا نیروی حیات پادلینگها را استخراج کرده و خود را جوانتر کنند تا بتوانند تا ابد حکومت کرده و زنده بمانند.
در دل یکی از تاریکترین دورههای تاریخ ترا، آخرین بازمانده گلفلینگها راهی سفری پیشگوییشده میشود تا کریستال تاریک شکسته را ترمیم کند و مانع از سلطه ابدی اسککسیسها شود. بر خلاف فیلم هزارتو، در این فیلم هیچ شخصیت انسانیای وجود ندارد و تمام نقشها توسط عروسکها و صداپیشگان اجرا شدند؛ زیر نظر استاد کارگردانی عروسکها یعنی فرانک اوز، که شهرت جهانیاش به خاطر بازی و عروسکگردانی شخصیت یودا است. کریستال تاریک یک فیلم فانتزی تاریک درخشان و سرشار از دلسوزی و ظرافتی بینظیر است و بهعنوان یکی از منحصربهفردترین داستانهای فانتزی بلندپروازانه در تاریخ سینما شناخته میشود.
۴. The NeverEnding Story (1984)

کارگردان: Wolfgang Petersen
فیلم داستان بیپایان، نخستین فیلم انگلیسیزبان کارگردان مشهور، ولفگانگ پترسن است و او در تمام جنبههای ساخت این اثر، عملکردی موفق و چشمگیر را ارائه میدهد. این فیلم، مرزی میان دنیای واقعی و دنیای خیالی برقرار میکند و روایت خود را با پسری ناراحت و منزوی به نام باستین (با بازی برت اُلیور) آغاز میکند. باستین کتابی مرموز را از یک کتابفروشی میدزدد؛ کتابی که صاحب مغازه به او هشدار داده آن را نخواند. اما با شروع مطالعه، ذهن او وارد دنیایی جادویی به نام فانتازیا میشود؛ جایی که پسری همسن و سال او، به نام آتریو (با بازی نوا هاتاوی)، در حال سفری خطرناک است تا درمانی برای ملکه بیمار بیابد و مانع از نابودی فانتازیا توسط نیرویی مرموز و تهیکننده به نام نیستی (The Nothing) شود.
این فیلم، نمونهای شاخص و ماندگار از سینمای فانتزی است؛ اثری که بسیاری از عناصر کلاسیک این ژانر را در خود دارد؛ همان کلیشههایی که با شنیدن واژه فانتزی فوراً به ذهن خطور میکنند. این عنوان، اقتباسی نسبتاً وفادار از رمان مشهور Michael Ende است و بهشیوهای تماشایی، شخصیتها و دنیای خیالانگیز او را با جادوی هالیوود زنده کرده میکند. هرچند ممکن است جلوههای بصری آن در مقایسه با استانداردهای امروزی ساده به نظر برسد، اما تعداد بسیار کمی از فیلمها توانستهاند حس شگفتی دوران کودکی و ماجراجوییهای گسترده و خیالبرانگیز را تا این اندازه صادقانه و خالصانه به تصویر بکشند.
۳. The Little Mermaid (1989)

کارگردان: Ron Clements و John Musker
پری دریایی کوچولو یکی از معروفترین انیمیشنهای پرنسسی دیزنی در دهه ۱۹۸۰ است که احتمالاً نیازی به معرفی ندارد. این انیمیشن موزیکال کلاسیک، بر اساس افسانهای محبوب ساخته شده و جودی بنسون در آن صداپیشگی شخصیت اصلی یعنی آریل را بر عهده دارد. آریل شاهزادهای از نژاد پری دریایی و دختر پادشاه دریاها یعنی تریتون (با صداپیشگی کنت مارس) است. هرچند آریل یک پری دریایی است، اما رویای زندگی به عنوان یک انسان را در سر دارد و میخواهد بر روی خشکی راه برود و از دریاهای خطرناک رهایی یابد. هنگامی که یک کشتی در نزدیکی قلمرو آنها دچار حادثه میشود، آریل برای نجات مسافران شتافته و در این میان، دلباخته یکی از بازماندگان میشود.
آریل برای بهدست آوردن دل محبوبش، نزد جادوگر دریا یعنی اورسولا (با صداپیشگی پت کارول) میرود. اورسولا در ازای صدای زیبای آریل، به او پاهای انسانی میدهد تا بتواند بر خشکی قدم بگذارد. این انیمیشن دوستداشتنی یکی از کلاسیکترین آثار کمپانی دیزنی است و نقطه عطفی در تاریخ این کمپانی بهشمار میآید؛ آغازی بر دوران شکوفایی دوباره دیزنی که بهاصطلاح «رنسانس دیزنی» نام گرفت. انیمیشن پری دریایی کوچولو هنوز هم یکی از شناختهشدهترین آثار دیزنی است. کمتر کودکی در آمریکا وجود دارد که این انیمیشن را ندیده یا حداقل آریل را با موهای قرمز نمادینش نشناسد. این انیمیشن با ترانههای ماندگار، فضای افسانهای کلاسیک و امضای همیشگی کمپانی دیزنی، همه آنچیزی را که از یک انیمیشن فانتزی بینقص انتظار میرود دارد.
۲. My Neighbor Totoro (1988)

کارگردان: Hayao Miyazaki
تقریباً هر اثری که استودیو جیبلی میسازد، به شاهکاری تمامعیار تبدیل میشود و انیمه همسایه من توتورو نیز بیشک از این قاعده مستثنی نیست. مانند دیگر آثار این استودیو، هر فریم از این انیمه با دقت و ظرافتی بینظیر طراحی شده و هیچ ثانیهای در روایت هدر نمیرود. این انیمه خیالانگیز ژاپنی، داستان دو خواهر خردسال را روایت میکند که به روستا نقل مکان میکنند تا به مادر بیمارشان نزدیکتر باشند. اما پس از مدتی، آنها با ارواح جنگلی و موجودات جادویی شگفتانگیزی آشنا میشوند که در نزدیکیشان زندگی میکنند.
مانند بسیاری از آثار استودیو جیبلی، برخی از مفاهیم مطرحشده در انیمه همسایه من توتورو ممکن است کمی عجیب یا متفاوت بهنظر برسند؛ اما این مسئله چیزی از زیبایی و جادوی کودکانه آن کم نمیکند. این انیمه یک ماجراجویی دلنشین و نوستالژیک دوران کودکی است که به موضوعاتی چون دوستان خیالی، خلاقیت، مهربانی و همدلی میپردازد و کودکان را تشویق میکند تا در سادهترین و معمولیترین چیزها هم شگفتی پیدا کنند. این انیمه هیچگاه کهنه نمیشود و اثری جهانی، بیزمان و سرشار از احساس است که همواره مورد توجه مخاطبان شرق و غرب قرار میگیرد.
۱. The Princess Bride (1987)

کارگردان: Rob Reiner
فیلم عروس شاهزاده همزمان یک داستان فانتزی کلاسیک و یک پارودی هوشمندانه از افسانههای پریان است و دقیقاً همین ترکیب خاص باعث شده که مردم تا این اندازه عاشقش باشند. داستان در قالب خاطرهگویی پدربزرگی است که برای نوه بیمار خود کتابی میخواند و ما وارد دنیای آن داستان میشویم. در این روایت، شاهد ماجرای شاهزاده باترکاپ (با بازی رابین رایت) هستیم که دل به پسری ساده و روستایی به نام وستلی (با بازی کری الوِس) میبندد. اما درست در آغاز این عشق، وستلی راهی سفری میشود و همه گمان میکنند که در دریا ناپدید شده و جان باخته است. پس از آن، باترکاپ به اجبار به شاهزاده هامپردینک (با بازی کریس ساراندون) وعده ازدواج میدهد؛ مردی که هیچ علاقهای به او ندارد. اما خوشبختانه، وِستلی با این نیت که باترکاپ را نجات دهد و مانع ازدواج او با هامپردینک شود، دوباره ظاهر میشود.
این فیلم ماندگار و محبوب، بیتردید یکی از آثار بیزمان تاریخ سینماست و شاید بتوان گفت که یکی از بهترین نمونههای انتخاب بازیگر در تاریخ فیلمسازی به شمار میرود. حتی شخصیتهای فرعی این فیلم، از آندره غولپیکر در نقش فزیک گرفته تا شاون والاس به عنوان ویزینی و مندی پاتینکین در نقش فراموشنشدنی اینیگو مونتویا، کاملاً دقیق و بهجا انتخاب شدهاند. عروس شاهزاده داستانی گرم و دلنشین از عشق، ماجراجویی و حس نوستالژیک را ارائه میدهد و به همین دلیل است که بسیاری آن را بهترین فیلم فانتزی دهه ۱۹۸۰ میدانند؛ اثری که هم سرگرمکننده، هم تأثیرگذار و هم جاودانه است.
نظر شما درمورد آثار این فهرست چیست؟ اگر فیلم دیگری را مدنظر دارید، نام آن را از طریق کامنت با تیم بازار و دیگران به اشتراک بگذارید.
منبع: Collider
عجیبترین یوتیوبرهای ایرانی! میزگیم با لیل شایان و ویبهد @WeebHead
source