12 فروردین به نام بلند جمهوری اسلامی ایران نامگذاری شده و فرصتی برای مرور تحولات مختلف انقلاب اسلامی از آغاز تا جنگ تحمیلی و پیشرفتهای مختلف کشور است و در این میان مردان و زنانی بوده و هستند که افتخارآفرینان این حماسهاند.
خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) به این مناسبت زمینهای را فراهم کرد تا سراغ نویسندهای برود که علاوه بر جریانسازی فرهنگی سترگش در بستر ادبیات متعهد کشور دو کتابش به تقریظ مقام معظم رهبری مزین شده است.
بهناز ضرابیزاده اولین نویسنده کشورمان است که اثر او در حوزه ادبیات پایداری توانسته نخستین جایزه بینالمللی کتابهای دفاع مقدس را برای ایران به نام او به عنوان بانویی نویسنده به ارمغان بیاورد.
حاصل این گفتوگو در ادامه از خاطرتان میگذرد.
ایکنا- خانم ضرابیزاده؛ کتاب «دختر شینا» از آثار بسیار موفق حوزه ادبیات پایداری و دفاع مقدس کشورمان است که بیش از 120 نوبت چاپ را تجربه کرده و در قالب تولیدات مختلف رادیویی و کتاب صوتی توانسته میان بسیاری از مخاطبان شناخته شود. اما برای آغاز این گفتوگو بیش و پیش از هر چیز طلیعه کلامتان را به معرفی «دختر شینا» برای آن دسته از مخاطبانی که شاید هنوز با این اثر آشنایی ندارد استوار کنید.
«دختر شینا» 13 سال پیش برای نخستین بار منتشر شد. آن زمان دغدغه من بر این مهم استوار بود که پرداختن به خاطرات زنان به ویژه همسران شهدا در حوزه ادبیات پایداری و دفاع مقدس ما به سبب فقدان موجود در روایت اینگونه آثار بسیار لازم است.
همسرانی که سنگرشان در شهرها به ویژه شهرهای مرزی که بیشترین آماج حملات و بمباران دشمن قرار میگرفت تعریف میشد و با وجود سختیهای مختلف و متعددی که آن زمان برای زنان و همسران شهدا وجود داشت؛ آنهم چیزی بیش از یک دهه پیش که بسیار کمتر از آنها گفته شده بود، نوشتن و خلق چنین آثاری از مهمترین نیازهای حوزه ادبیات دفاع مقدس و پایداری در حوزه مستندنگاری، خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی به شمار میرفت. چرا که در آن سالها در حوزه چاپ کتابهای مرتبط با حوزه خاطرهنگاری با محوریت دفاع مقدس قاطبه کتابها به روایت خاطرات مردان حاضر در جنگ استوار بود؛ یا نوشتن از خطوط مقدم جبهه و آن چیزی که در آن جبههها میگذشت.
به همین سبب بود که فکر کردم لازم است تا در گونه روایت خاطرات دفاع مقدس با محور شهدا، جانبازان و ایثارگران؛ افراد دیگر و نگرشهای دیگر را نیز وارد کرد و این بود که زندهنام «قدمخیر محمدیکنعان» را به عنوان سوژه انتخاب و خاطرات او را قلمی کردم.
خاطرات او آنگونه که آن زمان در گونه روایت خاطرهنویسی دفاع مقدس میان آثار مکتوب رواج داشت چندان به شکل مستقیم به میدانهای جنگ بازنمیگشت. در حالی که به واقع معتقدم که این زن خود در آن سالها که همسرش در میدانهای حق علیه باطل بود در مسیر زندگی خود با جنگی تمامعیار مواجه بود. مادر پنج فرزند قد و نیمقد بود و زندگیای بسیار ساده اما صمیمانه و مخلصانه داشت.
باید این را عنوان بکنم که خانم محمدیکنعان در مسیر ثبت خاطرات کاملاً با صداقت و صراحت با من سخن میگفت و اثر خروجی نیز آنگونه که شما اشاره کردید به ویژه در آن زمان یعنی 13 سال پیش که منتشر شد با توجه به نوع و بدیع بودن شکل روایتش بسیار با اقبال مواجه شد. خدا را شاکرم این اقبال تا امروز نیز ادامه داشته است.
<div id=”video-display-embed-code_3753614″><script type=”text/JavaScript” src=”https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4263470/3753614?width=400&height=300″></script></div>
ایکنا – مقام معظم رهبری از نهضت صد برابری چیزی قریب دو دهه پیش در مواجهه با «گنج جنگ» سخن گفتهاند. به فاصله کوتاهی انبوه تولیدات و غلبه کمیت بر کیفیت در گونه ادبیات دفاع مقدس، خود به آسیبی بدل شد که معظمله آن را در قبال تذکار و زنهاری بیان کردهاند که هدف و نگاه نهضت صدبرابری چربش نگاه کمی و کیفی نیست. امروز از زاویه دید شما میراث به جای مانده از ادبیات دفاع مقدس تا این لحظه برمدار نقاط قوت یا ضعف در روایت آسیبشناسانه و عیارسنجی شما در این حوزه چیست؟
به نکته بسیار درستی اشاره کردید. آن سالهایی که من مسیر نگارش این کتاب را آغاز کردم میانههای دهه 80 بود. درست است که این کتاب در اوایل دهه 90 منتشر شد؛ اما تمامی مصاحبههای این کتاب در اواخر دهه هشتاد صورت گرفته است. زمانی که کمتر چنین دست از روایتهایی وجود داشت و خاطرات عاشقانه از زندگی سرداران جنگ چون همسر بزرگوار زندهنام «قدمخیر محمدیکنعان» یعنی سردار شهید «ستار ابراهیمی» از شهدای برجسته استان همدان که در کربلای پنج به شهادت رسید یا در میان روایت مکتوب آثار ادبیات دفاع مقدس وجود نداشت و یا بسیار تعداد آنها کم بود.
اما آنچنان که عرض کردم یکی از اصلیترین دلایل قوت این کتاب که به اقبالش میان عموم مخاطبان و منتقدان بدل شد، روایت صادقانه از زبان زندهنام قدمخیر در قالب معرفی زندگی خود و نیز زندگی مشترکش با سردار ابراهیمی بود. همان صداقتی که حتی لحن و روایت عاشقانه زندگی این زوج را در عین سادگی و صمیمیت، به عنصر و عاملی باورپذیر میان عموم مخاطبان بدل کرد و من نیز به عنوان نویسنده سعی کردم در این میان به سهم خود امانتدار خوبی باشم و این امانت را حفظ کردهام.
اگر امروز نیز بعد از گذشت 13 سال از چاپ نخست این اثر هنوز هم شاهدیم که «دختر شینا» میان عموم مخاطبان مورد اقبال قرار دارد دلیل آن را همان صداقت و روایت متفاوت از زندگی یک زوج در سالهای حماسهساز دفاع مقدس از زبان زنی میدانم که از یکسو چشمش به پنج فرزند امانت شوهرش است که باید آنها را بزرگ کند و از سویی دیگر، چشم دیگرش به جبهههای جنگ و محل رزمی است که شوهرش در آنجا حضور دارد و دلواپسی اینکه آیا او بازمیگردد یا خیر؟
عامل دیگری که به اعتقاد من به توفیق این کتاب بدل شد آن است که خواننده در مواجهه با آنچه که به واسطه صحبتهای این بانو با آن همراه میشود را بدون اغراق در روایت لمس میکند. اما طی سالهای اخیر متأسفانه شاهد این هستیم که کتاب خاطرات زنان و بانوان زمانی که منتشر میشوند گاه اغراقهای فراوانی در آن وجود دارند و گاه نویسندگان از برخی خطوط قرمزها عبور میکنند که به شخصه اینگونه نوشتار را نمیپسندم. معتقدم که آن اغراقها و عبور از خط قرمزها آسیبهای بسیار جدی به حوزه ادبیات دفاع مقدس در حوزه مستندنگاری و تاریخشفاهی آنهم با محوریت زنان و بانوان قهرمان سرزمین من در سالهای حماسهساز دفاع مقدس وارد میسازد.
حتی نگران این موضوع میشوم و با خود فکر میکنم که گاه نویسندگان ممکن است که این اشتباه را انجام دهند اما کارشناسان و ناشران نیز در نضج گرفتن این نگاه هم دارای جایگاه تقصیر هستند. به ویژه کارشناسانی که در انتشاراتیهای مختلف حضور دارند باید بر این ماجراها، شکل و نوع روایتها نظارت کنند و جلوی تسری این نوع نگارشها را بگیرند. چون خیلی از کتابهایی که درحالحاضر منتشر میشود هدف آنها چیز دیگری است و روایت خاطره نیست! متأسفانه بیشتر دوست دارند که این کتابها بازار را در دست خود بگیرند و فارغ از جنس تأثیرگذاری با ضریب نفوذ بالا میان مخاطبان سود را برای آن نویسنده و ناشر به همراه بیاورد.
برهمین اساس معتقدم که باید دلسوزانی در بدنه چنین انتشاراتیهایی وجود داشته باشند و جلوی این دست از نگرشها و نگارشها را بگیرند! چرا که اگر این مسیر بر مدار استمرار باشد آسیبهای مختلف، متعدد و گاه جبرانناپذیری را با خود بههمراه خواهند داشت و سبب خواهد شد گونه ادبیات دفاع مقدس خاصه در حوزه مستندنگاری و تاریخ جنگ با محوریت زنان قهرمان که مسیر بسیار خوبی را در حال پیمودن بود دچار خدشه و خسران کنند. از آن بیم دارم و نگرانم خداینکرده مسیر به بیراهه رود.
چه نویسنده و چه ناشر در این میان به ویژه در روایت عاشقانههای همسران رزمندگان و شهدا باید بیش از پیش مراقب قلم خود در نگارش این دسته از آثار باشد. چون به هر حال عاشقانهها نیز مرزی دارند، باید حفظ و مراعات شوند. متأسفانه گاه شاهدیم که اتفاقهای خوبی دراینمیان نمیافتد و انگار کسی هم در این میان نظارت جدی بر این مسائل ندارد.
<div id=”video-display-embed-code_3753616″><script type=”text/JavaScript” src=”https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4263470/3753616?width=400&height=300″></script></div>
مورد بعدی که بسیار تمایل دارم به آن اشاره کنم ادبیت متن است. متأسفانه خیلی از نویسندگانی که در حوزه نویسندگان تازهکار قرار دارند و تعریف میشوند؛ چندان با قواعد و چهارچوبهای هنر نویسندگی آشنا نیستند. اما با این وجود وارد این عرصه خطیر میشوند و شروع به خاطرهنگاری میکنند بدون آنکه دانش این حوزه را داشته و از عقبه مطالعات جدی برخوردار باشند. این دسته از نویسندگان نوقلم تنها به سبب آنکه سوژه خوبی در اختیارشان است شروع به نوشتن میکنند و بر همین اساس است که شاهدیم بسیاری از کتابها خالی و عاری از ادبیت هستند.
این آسیب جدی دیگری است که بر این حوزه وارد شده است و میبینم که بسیاری از نویسندگان قدیمی که در این حوزه جزو پیشگامان این عرصه بودند به سبب چنین دسته از آسیبهایی در حال کنار رفتن از این حوزه هستند! چرا که میترسند اتفاقهایی که در حال به وقوع پیوستن است دامن آنها را نیز بگیرد و به نوعی عیار و میراث کار آنها را نیز خدشهدار کند و پایین بیاورد.
بر همین اساس معتقدم که بسیار باید مراقب بود، توجه کرد و انتظارم از ناشران و نویسندگان آن است که به ویژه در این حوزه که حوزهای بسیار مقدس به شمار میرود دقت بیشتری به خرج دهند. هر کسی نباید به خود اجازه دهد که وارد این حوزه شود مگر آنکه توانایی نوشتن این خاطرات را به شکل حرفهای و هنرمندانه داشته باشد. اگر هنر را از نوشتن بگیریم بیتردید آسیب بسیار بزرگی به کتاب، کتابت و نگارش در حوزه ادبیات دفاع مقدس وارد میشود و بعدها نمیدانم چگونه میتوانیم پاسخگوی این آسیب باشیم.
غلطهای نگارشی بیشمار را در بسیاری از این کتابها شاهد هستیم. اگر آنها را کنار بگذاریم، غلطهای نظامی در این آثار وجود دارد. همه این آسیبها به سبب غلبه نگاه کمی بر کیفی در حوزه ادبیات دفاع مقدس با گونه مستندنگاری و تاریخشفاهی ایجاد شده است. متأسفانه آنگونه که نیازمند نظارت حرفهای و تخصصی در بیان روایتها هستیم کمتر این مهم صورت میگیرد. بههمین سبب حتی اغلاط نظامی در روایت این کتابها را بهوفور میبینیم.
اما از طرف دیگر ما خاطرات بسیار زیبا با سوژههای بسیار تکاندهنده و جذابی داریم که معتقدم باید نویسندگان حرفهای پای کار بیایند، آنها را نگارش کنند تا بعدها همین آثار به کتابهای مرجع بدل شوند. کتابهایی که بدرخشند. این کتابها علاوهبر اینکه دارای سوژههای بکر، بدیع و جذاب هستند باید به لحاظ نوشتاری و نگارشی به شکل هنرمندانه نگارش و به چاپ رسند؛ چرا که آنها میراثدار گنجینهای بزرگ از تاریخ معاصر کشورمان در عرصههای مختلف از جمله روایت زنان و بانوان قهرمانی هستند که حاصل زندگی خود، یادگارهای همسر و فرزندانشان را در قالب دفاعی مقدس و زندگی به همان اندازه مقدس و مجاهدانه پشتسر گذاشتهاند. حال روایت حال و قال آنها باید با قلم نویسندگان متعهد، متخصص، کاربلد و آشنا به فنون نویسندگی به مخاطبان ارائه شود.
<div id=”video-display-embed-code_3753617″><script type=”text/JavaScript” src=”https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4263470/3753617?width=400&height=300″></script></div>
ایکنا- خانم ضرابیزاده شما را باید از نویسندگان نسل نخست انقلاب قرار داد، ولی امروز شاهد ظهور قلم نویسندگان نسل سوم در شاخههای مختلف تاریخشفاهی؛ روایتنویسی؛ خاطرهنگاری و البته رمان و داستان هستیم. تفاوتی که شما میان نویسندگان نسل خود با نویسندگان نسل سوم میبینید در چیست؟ در این پرسش به دنبال خوب بودن یا بد بودن قلم نیستم و دنبال تفاوت نگاه در جنس انتخاب سوژه و روایت آن برای رسیدن به همان ادبیت، صداقت و صراحت در روایت قلم نویسنده به ویژه با محوریت مستندنگاری، خاطرهنگاری و تاریخ شفاهی هستم.
درباره تجربه در نویسندگی که آن را با تمام کسانی که میخواهند وارد این عرصه شوند به اشتراک میگذارند بیان این نکته است که نباید هیچ عجلهای برای انتشار کتابشان داشته باشند.
همیشه فکر میکردم اگر قرار است چیزی بنویسم باید اولین حسی که از آن اثر دریافت میکنم احساس رضایتم باشد و در گام بعدی آنکه باید چیزی بنویسم که بتوانم فردا از آن دفاع کنم و آن را مانند آبروی خودم ببینم. احترامی که برای مخاطبان خود قائل بودم مرا به آدمی بسیار سختگیر تبدیل کرده که سعی میکنم و میکردم که هر آنچه که در توانم و حتی فراتر از آن را در ساحت مداقه، پژوهش، مطالعه و تلاش به دست آورم و با حوصله در این عرصه گام بردارم.
برای همه آثارم چندین بار آنها را ویرایش، مطالعه، اصلاح و بازنویسی میکردم تا درنهایت به نثری دلچسب و زبان یکدستی که خود انتظار داشتم برسم. وقتی گمان میکردم که اثر نهایی آن اثر آماده انتشار است آن زمان دست از این وسواس برمیداشتم.
به عنوان مثال «دختر شینا» در مسیر نگارش سه سال در دست من بود تا درنهایت به این اثر نهایی بدل شد. بیرحمانه حذف میکردم؛ اضافه میکردم و آنقدر حذف میکردم که دیگر جایی برای هیچ واژه اضافهای باقی نمانده باشد. یعنی به تکتک جملات چنین توجهی را داشتم.
فکر میکنم که نویسندگان به ویژه در حوزه ادبیات دفاع مقدس، خاصه در شاخه خاطرهنگاری؛ مستندنگاری و تاریخ شفاهی باید بسیار مطالعه کنند تا درنهایت به این مهم دست یابند که ادبیت متن و هنرمندانه نوشتن متن اولویت اول و آخر آنها باشد تا اینکه فکر کنند باید با سرعت بالای کتاب را منتشر کنند. متأسفانه این جمله را بسیار شنیدهام که یک کتاب در حوزه ادبیات دفاع مقدس یا انقلاب اسلامی با محوریت خاطرهنگاری، مستندنگاری و تاریخ شفاهی طی شش ماه یا کمتر از آغاز کار پژوهش تا انتشارش را پشت سر گذاشته و این را نمیتوانم هضم کنم! تنها به کارهای خودم نگاه میکنم که هر یک از آنها حداقل سه سال یا چهار، پنج سال در دست داشتم.
اجازه بدهید برای قوام و روایت صحبتم خاطرهای را از حوزه نگارش خود با شما و مخاطبانتان در میان بگذارم. وقتی در حال نگارش کتاب «گلستان یازدهم» (خاطرات زهرا پناهیروا، همسر شهید علی چیتسازیان از فرماندهان همدان) بودم بعد از اینکه برای بار اول آن را نوشتم به شکل کامل آن را دوباره مطالعه کردم و از خود پرسیدم چه چیز جدیدی در این کتاب وجود دارد؟ چه کشف تازهای در این کتاب دارم که به مخاطب ارائه کنم؟ و چه ماجرایی در این اثر وجود دارد که مخاطب را با خود نگه دارد و کتاب را دنبال کند؟ مدام این سوال را از خود میپرسیدم؛ چرا که چنین دست از پرسشها در مواجهه با کتابهایی که مبنای آنها روایت خاطره است و باید تام و تمامش مستند بر حقیقت باشد. یعنی جهان داستان و رمان نیست که بتوانیم تخیل خود را وارد آن کنیم و هر آنچه که دلمان میخواهد بنویسیم و اجازه نداریم تا برای ایجاد تعلیق، کِشِش یا کِشمَکِش از خود چیزی به آن خاطره اضافه و یا بخشی از آن را دستخوش تغییر کنیم. به همین سبب آن پرسشها را برای خود مطرح میکردم. وقتی احساس میکردم در بخشهای این کتاب چنین اتفاقی نیفتاده آن را با کتاب اولم یعنی «دختر شینا» مقایسه میکردم. از خود میپرسیدم که آیا کتاب دومم یک سر و گردن از کتاب اولم بالاتر هست و باز جواب منفی میگرفتم! به همین دلیل این کتاب را با توجه به آنکه کارش به اتمام رسیده بود به ناشر ارائه ندادهام و شش ماه به شکل مطلق این کتاب را در مسیر نگارش کنار گذاشتم.
در این مدت تنها به شکل مستمر به بخشها، فصلها و روایتهای آن میاندیشیدم که چه کاری میتوانم انجام دهم که این کتاب به کتابی هنرمندانه، جذاب و پُرکِشِش بدل شود. به این نتیجه رسیدم که میتوانم تکنیکهایی را در قالب بازیهای نوشتاری در روایات این کتاب در مسیر تدوین آن دخیل کنم تا جذابیت آن را بیشتر کنم. چرا که من در مقام امانتدار روایت خاطرات راوی حق دخل و تصرف در راستای مطامع خود برای جذابیت بخشیدن به آن خاطرات را ندارم. اینجاست که دانش، هنر، فن نویسندگی و شیوههای آن باید به کمک ما بیاید که در قالب حفظ امانتداری تام و تمامی یک خاطره، چگونه میتوانیم در قالب تکنیکهای نویسندگی در مسیر تدوین آن خاطره، محتوای آن را به اثری جذاب و هنرمندانه برای مخاطب بدل کنیم.
به همین سبب در مسیر تدوین؛ کتاب «گلستان یازدهم» را با خلاقیت توأم کردم و ابتدای این کتاب را از سرانجام خاطرات راوی اثر با مخاطب قسمت کردم. یعنی ابتدای این کتاب انتهای خاطرات زندگی مشترک این زوج و شهادت «شهید چیتسازیان» بود که دقیقاً زمان حضور همسر شهید در بیمارستان برای وضع حمل به گاه شهادت شوهرش بود. نقطه روایات کتاب را از اینجا آغاز کردم و بعد تمام آن خاطرات یکسال و 9 ماه زندگی مشترک را به روی تخت بیمارستان آوردهام و از طریق یاد همسر شهید چیتسازیان (خانم زهرا پناهیروا) بهعنوان راوی این کتاب به نقل روایت و قسمت کردن آن با مخاطب پرداختم. مدام از طریق فلاشبکهایی بود که از زبان راوی زده میشد کل خاطرات که در حقیقت در بیمارستان روایت شده را به مخاطبان ارائه دادم.
با رسیدن به این نگرش؛ تازه از اثر خود راضی شدم، آن را پسندیدم و احساس کردم که حال یک قدم، یک سر و گردن از «دختر شینا» بالاتر است و با رضایت خاطر اثر را به ناشر ارائه دادم.
وقتی «گلستان یازدهم» به زبان روسی ترجمه شد ترجمه این کتاب نشان طلا در جایزه ادبی کشور روسیه گرفت که اولین جایزه بینالمللی در حوزه ادبیات جنگ ما به شمار میرفت. اگر من آن حوصله، صبر و آن انتظار را از خود نداشتم و احترامی که برای مخاطب قائل بودم را خدای نکرده نداشتم؛ این اتفاق نمیافتاد. اگر کتاب را بعد از نگارش ابتدایی به ناشر سپرده بودم و ناشر هم آن را چاپ میکرد تنها دریغ و افسوس برای من باقی میماند که چرا برای ارتقای کیفیت این اثر برای رضایت خود و احترام مخاطب وقت بیشتری برای آن صرف نکردم.
امروز وقتی مخاطبانم را میبینم که بعد از «دختر شینا» که میان همه کتابهای من هم شناختهشدهتر است از «گلستان یازدهم» نیز یاد میکنند؛ بر این مهم تأکید میکنند که جنس روایت آن را دوست داشتند؛ برای آنها جذاب بود با اینکه این کتاب تنها روایت خاطرات یکسال و 9 ماه زندگی مشترک یک زوج است. مگر انسان در یک سال و 9 ماه چقدر میتواند خاطره داشته باشد؟ اما بهره بردن از همان تکنیک تدوینی که در این اثر استفاده کردم سبب شد تا «گلستان یازدهم» علاوهبر توفیق در عرصه ترجمه ورود به بازار جهانی، کسب اولین جایزه بینالمللی در حوزه ادبیات مقاومت برای کشورمان، میان مخاطبان سرزمینم نیز اثری جذاب باشد و در خاطرات آنها ثبت شود و از آن یاد کنند.
چه چیزی برای نویسنده میتواند از این مهمتر باشه که اثرش در کنار خوانده شدن میان مخاطبان در ذهن آنها ثبت شود و در گاه برشمردن آثار حوزه ادبیات دفاع مقدس، مقاومت و انقلاب اسلامی نامی از اثر نویسنده در ذهن مخاطبان آورده شود. من این را حاصل برکت همان نگاه شهدا و عنایتی که خدا به من داشته میدانم. این نکات را از این لحاظ بیان کردم که گمانم بر آن بود که بیان تجربیاتم در این عرصه برای مخاطبان شما و بهویژه نویسندگانی که به تازگی وارد این عرصه شدهاند میتواند کمکی به آنها باشد.
آنچه بیان کردم حاصل بیش از دو دهه تجربه من در عرصه خاطرهنگاری؛ روایتنگاری؛ تاریخ شفاهی در گونه مستندنگاری ادبیات دفاع مقدس بود؛ چرا که بسیار به این مهم ایمان دارم که حوزه خاطرهنگاری، تاریخ شفاهی و مستندنگاری ادبیات دفاع مقدس حوزه بسیار جذاب و بدیع با سوژههای ناب و بکر است اما قدم گذاشتن در آن باید توسط نویسندگانی صورت گیرد که هم به فنون نویسندگی آشنا و مسلط باشند؛ هم برای مخاطب احترامی بالا قائل باشند و هم در مسیر نگارش اثر صبر، تأمل و رسیدن به آن جذابیت اثر برای جریانسازی و اثرگذاری آن بر مخاطب را مدنظر داشته باشند؛ نه آنکه به فکر سرعت نگارش و به همان میزان سرعت انتشار اثر برای رسیدن به سود، نام و شهرت در بازار باشند.
رسالت نویسندگان حوزه ادبیات دفاع مقدس این است که دستبهدست یکدیگر دهند و برای ارتقای این گونه ادبی و هنری در شاخههای مختلف آن تلاش کنند و خدای نکرده باعث نشویم این گونه ادبی نازل شود و این سقوط و آسیب توسط نویسندگان این عرصه صورت گیرد. همه نویسندگان حوزه ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی برای ارتقا رشد ادبیات کشور تلاش کنند تا کتابهای بسیار فاخر با نگاههای هنرمندانه در این عرصه منتشر شود. کتابهایی که بتوانند در عرصههای بینالمللی نیز بدرخشند و مخاطبان زیادی داشته باشد.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
source