مشکل منتقدان فیلم که دائماً به سمت تثبیت معیارهای ثابت میروند این است که فارغ از اینکه از چه معیاری استفاده شود، هر فهرست قطعی که تلاش کند تا بزرگترین فیلمهای تاریخ را جمعآوری کند، تنها نوک کوه یخ در بیش از یک قرن فیلمهای شایسته را نمایندگی میکند.
البته، ما آمادهایم برای هر یک از عناوین فهرست شده در زیر به صورت زمانی، هرچقدر که لازم باشد از فیلم دفاع کنیم، اما برای کمی تغییر تصمیم گرفتیم خود را به یک فیلم از هر کارگردان محدود کنیم و سعی کنیم تا جایی که ممکن است ژانرها، دورهها و سبکهای مختلف فیلمسازی را گرامی بداریم. بسیاری از شاهکارهای پنجستارهای که نمیتوانیم عیبی در آنها پیدا کنیم، از این فهرست حذف شدهاند، اما برای جبران این موضوع، فهرست گستردهای از ذکر افتخاریها را اضافه کردهایم که به راحتی میتوانستند در اینجا قرار بگیرند. با ما همراه باشید و در کامنتها بنویسید که چه چیزی را از قلم انداختهایم.
12Angry Men (1957) .1
بهطور قطع یکی از مطمئنترین آغازهای کارگردانی و محبوبترین درامهای دادگاهی است. ۱۲ مرد خشمگین یک شاهکار بیرحم بوده که در شصت سال گذشته هیچگونه فرسودگی پیدا نکرده. این فیلم بهزحمت از مرز ۹۰ دقیقه عبور میکند، اما کارگردان تازهکار آن، سیدنی لومت، توانست ماسک سیستم عدالت آمریکایی را بردارد و پیشداوریهای عمیق را بدون هیچگونه اضافهگویی روایت آشکار کند.
از نظر پیشفرضها، تعداد کمی از داستانها بهسادگی و سادهسازی این یکی هستند: زندگی یک پسر ۱۸ ساله پورتوریکویی که به قتل پدرش متهم است در خطر است، در حالی که دوازده مرد سفیدپوست عضو هیئت منصفه در اتاق هیئت منصفهای بسته و در حالی که داغترین روز سال در حال گذر است، جمع میشوند تا دربارهی پرونده گفتگو کنند و به حکمی برسند. همانطور که تنشها به جوش میآید، صدای آرام هنری فوندا مفروضات پیشین را به چالش میکشد و از همکاران هیئت منصفه میخواهد که تعصباتشان را دوباره ارزیابی کرده و بهدقت شواهد را بررسی کنند قبل از اینکه به نتیجهگیری شتابزدهای برسند.
هر اجرا دقیقاً به هدف خود میرسد و هر صحنه کوچک و تعامل شخصیتها هدفی تماتیک دارد و طرح و پیشروی داستان را جلو میبرد (چیزی که متاسفانه نمیتوان برای بازسازی بیش از حد بزرگ شدهاش در سال ۱۹۹۷ گفت). اگر قصد دارید به دوستی سینمای کلاسیک هالیوود را معرفی کنید، این فیلم بهاندازهی هر فیلم دیگری نقطه شروع مناسبی است.
Harakiri (1962) .2
وقتی صحبت از فیلمهای سامورایی ژاپنی میشود، نام آکیرا کوروساوا بهطور طبیعی اولین نامی است که به ذهن میرسد. اگرچه نمیتوان انکار کرد که تأثیر او بر این سابژانر غیرقابلانکار است، امروز ما قصد داریم که دامنه وسیعتری را در نظر بگیریم و به سراغ فیلم تاریخی و چالشبرانگیز ماساکی کوبایاشی در دوران ادو برویم. مشابه Seven Samurai جایی که شاهکار کوروساوا ارزشهای اخلاقی و کدهای افتخار در ژاپن فئودالی را ستایش میکرد، Harakiri این لایهها را کنار میزند و آنها را با همان شدت و عزم به چالش میکشد.
در این داستان احتیاطی لغزنده که فراتر از آنچه که به چشم میآید، یک سامورایی بیپول و رونین (تاتسویا ناکادای افسانهای) بیرحمانه از سوی کارفرمای پیشین خود رها شده است، او بدون اعلام قبلی از قلعه ارباب سابق خود وارد میشود تا خودکشی آیینی را در حیاط قلعه در برابر تمام دستیاران وفادارش انجام دهد. اطلاعات جدیدی در طول فیلم با فلشبکها آشکار میشود که به تدریج ابعاد کامل سقوط تراژیک یک مرد صادق را نشان میدهد که توسط سیستمی فاسد که بر بیوفایی بنا شده و بیعدالتی را آشکار میکند، بلعیده، بیرون انداخته و در نهایت خیانت شده است. اینها همه نشاندهنده بیارزش بودن کد محترم بوشیدو است.
۳. A Space Odyssey (1968)
جذابیت پایدار ژانر علمی تخیلی واضح است: در بهترین حالت، این فیلمها ما را هیجانزده کرده و الهام میبخشند و با تصاویری جذاب از آیندهای دور که مسائل روز را بازتاب میدهند و پرسشهای عمیقی درباره وضعیت انسان مطرح میکنند، تخیل ما را تسخیر میکنند.
به کجا میرویم؟ جایگاه انسان در کائنات چیست؟ بیش از نیم قرن پس از ظهور ۲۰۰۱: A Space Odyssey استنلی کوبریک و تغییر چهره سینما، هنوز هم با این پرسشهای ابدی دست و پنجه نرم میکنیم. با هیچ بیاحترامی به Star Wars و Blade Runner یا Alien، ما با اثر حماسی کوبریک – که نه تنها هزارهها را در بر میگیرد بلکه علیرغم همه احتمالات، مسیری منسجم را در تکامل انسان ترسیم میکند – به عنوان معیاری که همه فیلمهای فضایی بعدی باید بر اساس آن قضاوت شوند، همراه خواهیم شد.
از طلوع انسان و صحنههای اتصال فضاپیما تا توالی دروازه ستارگان، علیرغم پیشرفتهای عظیم در CGI، میتوان گفت که هیچ اثر علمی تخیلی مدرن حتی از دور هم به حس شگفتی یا مقیاس حماسی آن نزدیک نشده است.
Once Upon a Time in the West (1968) .4
تعداد کمی از ژانرهای فیلم، اگر اصلاً وجود داشته باشد، به اندازه وسترن در تاریخ، نمادشناسی و فیلمسازی آمریکا ریشه دارند. با این حال، تا زمانی که دو ایتالیایی در اواسط دهه ۱۹۶۰ با هم متحد شدند و به آن طعم و مزه دادند، این ژانر به اوج درخشندگی بصری و روایتگری رسید که به ندرت قبل یا بعد از آن با آن مطابقت داشته است.
از Dollars trilogy تا Once Upon a Time in America، هر همکاری بین سرجیو لئونه و انیو موریکونه چیزی جز یک شاهکار تمام عیار نبود. اما برای ما، اوج و نقطه مرجع اصلی برای پیوند خلاقانه آنها باید این وسترن اسپاگتی ۱۹۶۸ باشد – یک دستاورد بینقص و سترگ که بدون هیچ یک از آنها به سادگی نمیتوانست وجود داشته باشد.
لحظات کمی در تاریخ سینما میتوانند با آن رویارویی نفسگیر و فراموشنشدنی در ایستگاه قطار متروکه برابری کنند. این خود به تنهایی یک کلاس کارگردانی مستقل است که شما را از همان ابتدا جذب میکند و همه چیزهایی را که باید در مورد بازیگران اصلی، از جمله هارمونیکا، تفنگدار مرموز چارلز برانسون، بدون هیچ دیالوگ قابل توجهی بدانید، به شما میگوید. شما فکر میکنید که بقیه فیلم ممکن است نتواند با آن ۱۳ دقیقه هیجان مداوم برابری کند، اما لئونه شما را در طول دو ساعت و خوردهی بعدی بدون زدن یک نت کسلکننده قفل میکند. اگر فیلمی بهتر از این دیدهاید، لطفاً به ما اطلاع دهید!
Apocalypse Now (1979) .5
فرانسیس فورد کاپولا هرگز فیلمی نمیساخت که در ادامه نتواند در آن دستکاری کند. مطمئناً، درک این انگیزه برای تلاش برای نجات اشتباهات نادرست اما جالب مانند The Godfather: Part III یا One from the Heart آسان است. اما تماشای یک غول محترم سینمای مدرن آمریکا که به شکلی بیپایان در حال دستکاری نزدیکترین برخورد خود با کمال است، هم خندهدار است و هم کمی خشمآور، در حالی که میتوان استدلال محکمی ارائه کرد که کارگردان از همان ابتدا به هدف خود فکر میکرده است.
به احتمال زیاد، ما هرگز بر روی یک نسخه قطعی Apocalypse Now کاپولا، سقوط سورئال او در وحشتهای جنگ ویتنام با بازی مارتین شین به عنوان یک کاپیتان ارتش ایالات متحده که به قلب جنگل کامبوج سفر میکند برای شکار سرهنگ شورشی و خودکامه کورتز (مارلون براندو)، توافق نخواهیم کرد. با این حال، فیلم برنده نخل طلای ۱۹۷۹ در هر یک از تکرارهای جایگزین آن که در آنجا شناور است، تقریباً بینقص است.
Paris, Texas (1984) .6
همانطور که در یک اثر دیگر متعالی سینمای انسانگرایانه (Magnolia اثر پل توماس اندرسون) گفته میشود: «ممکن است کار ما با گذشته تمام شده باشد، اما گذشته با ما کار دارد.» این جمله برای تراویس هندرسون (هری دین استنتون)، پوستهای از انسان فراموشکار و پر از احساس گناه که نقش اصلی را در فیلم جادهای ویم وندرس بازی میکند، صادق است. او پس از ترک همسر و پسر هفت سالهاش چهار سال قبل با کمی یادآوری از خاطرات یا حس خود، از قلب بیابان تگزاس سر بر میآورد.
آنچه در پی میآید سفری برای خودشناسی در غرب آمریکا است که بیننده را در همان طول موج قهرمان داستان خود قرار میدهد، به دنبال سرنخ میگردد و لایههای گذشته و ازدواج ناکارآمد تراویس را به واکاوی میکند، در حالی که ما او را تماشا میکنیم تا تمام شجاعت خود را برای هدایت زندگیاش در مسیر درست و جبران خسارت به خانواده دوریافتهاش جمع کند. Paris, Texas در هسته خود، در مورد پذیرش اشتباهات و رویارویی با شیاطین درونی است، هر چقدر هم که ترسناک و دردناک به نظر برسد. به نظر میرسد هر صحنهای از ابتدا تا انتها وزن عاطفی عظیمی را حمل میکند و تنها با تأمل بهبود مییابد. البته اگر مونولوگ غرفه تلفن در اوج فیلم شما را به گریه بیندازد و بخواهید در یک سوراخ بخزید، خیلی تعجب نکنید.
Amadeus (1984) .7
اگرچه در برخی محافل به عنوان افتخار برتر سینما از آن یاد میشود، اما اکثریت قریب به اتفاق برندگان جایزه بهترین فیلم در نگاه بازنگرانه، انتخابهایی مشکوک به نظر میآیند. خوشبختانه هیچ شکی در ذهن ما نیست که امیدوارترین نامزد اسکار، زمانی که میلوش فورمن جایزه بزرگ را برای این نسخه بیپروایانه و بینقص از زندگی و دوران یکی از برجستهترین آهنگسازان اروپا به خانه برد، برنده شد.
بحثهای زیادی درباره نادرستیهای تاریخی واضح در فیلم Amadeus شده است که بهطور قابلتوجهی از آزادی هنری استفاده میکند تا رقابت ادعایی میان موتسارت (با بازی تام هالس) و همعصر کمنام و نشانش آنتونیو سالیری (با بازی اف. ماری آبراهام) را به میدان جنگ ایدئولوژیک تبدیل کند که به چالههای خلاقیت، شهرت و حسادت حرفهای میپردازد.
اما به همه مخالفان – چه کسی اهمیت میدهد؟ در ژانری که بهطور ذاتی بیروح، محافظهکار و فرمولی است. این اعتراضات به راحتی زمانی که به چیزی منحصربهفرد، لذتبخش و هیجانانگیز مانند Amadeus منجر میشود، نادیده گرفته میشود. همچنین این حقیقت وجود دارد که این فیلم، با فاصلهای وسیع، بامزهترین فیلمی است که تاکنون جوایز اسکار را درو کرده است که قطعاً به اعتبار آن لطمهای نمیزند.
Yi Yi (2000) .8
برخی فیلمها با کندی شروع میشوند اما به تدریج بر شما غلبه کرده و در پایان قلب شما را به هزاران تکه تبدیل میکنند. این را میتوان درباره آخرین اثر استاد تایوانی، ادوارد یانگ، گفت؛ فیلمی فریبنده و در ظاهر ساده با موضوعاتی کوچک اما قلب بزرگی که دنیایی کامل از احساسات انسانی و درسهای ارزشمند زندگی را در یک درام خانوادگی سهساعته فشرده میکند.
فیلم Yi Yi از نظر مقیاس حماسی است اما در جزئیات صمیمی و دقیق، و به دقت به دینامیکهای بین نسلی یک خانواده متوسط اهل چین تایپه میپردازد؛ از پسر ۱۰ ساله پر از کنجکاوی، دختری نوجوان که اوج و فرودهای اولین عشق را تجربه میکند، تا پدر خانواده؛ کارمندی غمگین با پشیمانی و فشارهای طاقتفرسای بزرگسالی. این یک فیلم ملایم و بیادعاست که تمام مراحل زندگی را در بر میگیرد و شما را مجبور میکند تا در لحظات کوچک و گذرای زندگی روزمرهمان که اغلب آنها را نادیده میگیریم، مکث کنید و فکر کنید. طبیعتاً، نمیتوانیم هیچ چیز در آن پیدا کنیم که بخواهیم تغییر دهیم. فقط میتوانیم به زیبایی درونی آن خیره بمانیم.
In the Mood for Love (2000) .9
دردِ خیانت و پشیمانیِ از دست دادن یک فرصت، با وضوحی تکاندهنده در این داستان عاشقانه پرشور از وونگ کاروای به تصویر کشیده شده است، فیلمی که توسط دو ستاره درخشان تونی لیانگ و مگی چانگ هدایت میشود. آنها بهعنوان همسایههای روبهرو و معشوقهای احتمالی، در هنگکنگ عاشق یکدیگر میشوند در حالی که شرکای هرکدامشان در حال داشتن رابطهای با یکدیگر هستند.
In the Mood for Love یک مطالعه تأثیرگذار از ارتباطات برقرار شده و از دست رفته است. از هر نظر که نگاه کنیم، یکی از ظریفترین و شگفتانگیزترین فیلمهای ساخته شده در تاریخ سینماست. هر لحظه فیلم را در هر نقطهای که بخواهید متوقف کنید، تضمین میکنیم که با شگفتی به قاب بینقصی که توسط مدیر فیلمبرداری کریستوفر دویل ثبت شده است، نگاه خواهید کرد. او هر بافت کوچک، دود سیگار، نگاه ظریف و کلمه ناخواندهای را با زیبایی زیباییشناختی و اشتیاق درونی چنان ضبط کرده است که قلب شما برای مدتها پس از پایان فیلم به درد میآید. باور کنید، برای باقی روزهای زندگیتان آهنگ Yumeji’s Theme را در ذهنتان خواهید خواند.
There Will Be Blood (2007) .10
ما به دلایل مشابه با دیگران از اقتباس پل توماس اندرسون از رمان آپتون سینکلر لذت میبریم: این اوج خلاقیت یکی از منحصربهفردترین هنرمندان حاضر در دنیای امروز است که در بالاترین سطح قدرتهای خود عمل میکند؛ مهمترین فیلمی که در ۵۰ سال گذشته درباره آمریکا و تأثیر فاسدکننده حرص و طمع بر روح انسان ساخته شده است؛ یک نمایش جذاب از یکی از بهترین و قدرتمندترین بازیگران زمانهمان، دنیل دی-لوئیس؛ زمینهای حاصلخیز برای میمهای اینترنتی؛ و بسیاری دیگر.
از لحظهای که جویندهی دلتنگ و بدبین در ابتدای فیلم، دنیل پلین ویو، وارد قاب میشود و دستانش را هنگام استخراج طلای سیاه از زمین نیومکزیکو کثیف میکند و به هدف خود برای تأسیس امپراتوری نفتیاش نزدیکتر میشود، فوراً به عنوان شخصیتی بزرگتر از زندگی و نیرویی که نمیتوان نادیده گرفت ظاهر میشود.
مانند چارلز فاستر کین یا مایکل کورلئونه، پلینویو تجسم زنده و نفسکشیدن حرص و خودشیفتگی است، مردی که در جستوجوی بیرحمانه ثروت و قدرت هیچچیز نمیتواند او را متوقف کند — از ترک تنها فرزندش تا قتل بیرحمانه دشمن بزرگش در نهایت خونسردی. ما از موفقیت او بیزاریم، اما نمیتوانیم از نگاه کردن به صفحه نمایش دست بکشیم، در حالی که او در برابر چشمانمان به تحقق رویای آمریکایی میپردازد.
فیلمهای دیگری که میتوانستند در این لیست باشند:
Casablanca (1942)
Sunset Blvd. (1950)
Seven Samurai (1954)
The Apartment (1960)
Lawrence of Arabia (1962)
The Godfather (1972)
Chinatown (1974)
Alien (1979)
Raiders of the Lost Ark (1981)
The Thing (1982)
The Princess Bride (1987)
Do The Right Thing (1989)
GoodFellas (1990)
Terminator 2 (1991)
Chungking Express (1994)
The Big Lebowski (1998)
Spirited Away (2001)
Mulholland Dr. (2001)
پیشنهاد شما از میان فیلمهای کامل و بینقص تاریخ سینما چیست؟
کاملترین و بینقصترین فیلمهای تاریخ سینما، فیلمهایی هستند که در تمامی جنبههای خود به شکلی بیهمتا و هماهنگ عمل میکنند. این فیلمها نه تنها در سطح فنی و هنری موفق به دستیابی به کمال میشوند، بلکه در انتقال پیام و احساسات نیز بهطور کامل و بیواسطه با مخاطب ارتباط برقرار میکنند.
یکی از ویژگیهای این فیلمها، قدرت داستانگویی است. آنها قادرند داستانی جذاب و عمیق را در چارچوبی منسجم و تاثیرگذار روایت کنند، به گونهای که هر عنصر از فیلم بهطور هماهنگ به پیشبرد داستان کمک کند. در این فیلمها، شخصیتها به خوبی توسعه مییابند و تغییرات آنها بهطور طبیعی و باورپذیر رخ میدهد.
در سطح فنی، این فیلمها از نظر تصویربرداری، طراحی صدا، تدوین و موسیقی به بالاترین استانداردها دست مییابند. هر جزئیات در این فیلمها، از نحوه نورپردازی گرفته تا انتخاب رنگها و حرکت دوربین، با دقت و هوشمندی انتخاب شده است تا تجربهای بصری غنی و منحصر به فرد برای تماشاگر ایجاد کند. همچنین، استفاده از موسیقی و صدا بهطور ویژه در ایجاد جو و انتقال احساسات نقش حیاتی دارد.
در نهایت، این فیلمها به گونهای ساخته میشوند که در هر بار تماشا، لایههای جدیدی از معنا و ارزشهای هنری را فاش میکنند، به طوری که تماشاگر همیشه چیزی تازه از آنها میآموزد و تجربهای جدید کسب میکند. پیشنهادات خود را در کامنت بنویسید.
منبع: Taste of Cinema
source