انیمههای عاشقانه همیشه محبوب هواداران این صنعت بودهاند، ولی انتقاد معمولی که به آنها میشود این است که چرا تقریبا تمامشان داستان خود را جایی شروع میکنند که رابطه هنوز شروع نشده است. این یک دام معمول است که نویسندههای این گونه در آن گیر میافتند و تا جایی که ممکن دارد، مرحله قبل از ابراز علاقه و پر پر زدن قلب عشاق برای هم را کش میدهند.
البته تماشای این عشقهای پنهان و اعترافهای بعد از آن خیلی بامزه است، ولی بعد از این مرحله چه میشود؟ در روزهای اول شروع یک رابطه قویتر شدن پیوند بین دو نفر، یک معدن طلا از لحظههای سرگرم کننده وجود دارد. خوشبختانه انیمههای زیادی به این معدن طلا سر زدهاند و هواداران انیمه را حسابی تامین کردهاند.
انیمههای زیادی هستند که به سراغ رابطههای عاشقانه دوران دبیرستان میروند، ولی «ووتاکوی: عشق برای اوتاکو سخت است» مسیر کاملا متفاوتی را در پیش گرفته است. قهرمانان داستان ما، هیدتاکای عاشق بازی و نارومی مانگاباز، از بچگی با هم دوست بودهاند و بعد از چند سال جدایی، دوباره در محل کار با هم آشنا میشوند.
آنها که همان خلقوخوی دوران کودکی خود را حفظ کردهاند، بدون هیچ اتلاف وقتی با هم وارد رابطه عاشقانه میشوند. این رابطه البته خیلی بیدردسر پیش نمیرود، چون هردو در زمینه رابطهی عاشقانه بیتجربه هستند. به این ترتیب، مخاطبان میتوانند کلی صحنههای ناجور ولی صادقانه از تلاش آنها برای پیش بردن روزهای اول رابطه را تماشا کنند.
«داستان عشق من» که عمدتا به خاطر ترکیب هنرمندانهی کمدی و داستان عاشقانه مشهور شده است، یک داستان صمیمانه دربارهی ارزش روراست بودن است. تاکئو، قهرمان داستان، از هر نظر یک آدم دوست داشتنی است؛ ولی متاسفانه به علت ظاهر غلطاندازش، این حقیقت توسط اطرافیانش نادیده گرفته میشود. در نقطهی مقابل او دوستش ماکوتو قرار دارد، کسی همیشه در حال دریافت تحسین و توجه از دیگران است. و تاکئو همیشه زیر سایهی او زندگی میکند.
با اینحال، زمانی که یک دختر زیبا به نام رینکو وارد داستان میشود، همهچیز تغییر میکند، چرا که او تنها چشم به تاکئو دارد. آنها خیلی سریع قرار میگذارند، ولی تاکئو اصلا عادت ندارد اینگونه در کانون توجه باشد و کسی صادقانه او را به همان صورتی که هست، دوست داشته باشد. همچنان که رینکو ساکت و تاکئو دستوپا چلفتی ولی خوشقلب تلاش میکنند رابطهی خود را به سرانجام برسانند، کلی لحظه بامزه خلق میشود.
بانری، قهرمان داستان، قرار است با کوکو زیبا و مسحور کننده ازدواج کند، کسی که عاشقانه بانری را دوست دارد. ولی بانری بعد از یک تصادف حافظهی خود را از دست میدهد و حالا تلاش میکند تکههای درهم شکستهی زندگی خود را بهم وصل کند.
بانری زندگی تازهشان در دانشگاه را فرصتی برای تولد دوباره و بازسازی زندگیاش میبیند، رابطهاش با کوکو هم شامل این قضیه میشود. این دو دوباره از اول در یک درام عاشقانه صمیمی پیش میروند و عشق را دوباره یاد میگیرند، در درامی که اگرچه حول صمیمیت این دو شخصیت طراحی شده، ولی نیمنگاهی هم به تلاش بانری برای بازگردان حافظه و شخصیتش دارد.
هوری-سان را همکلاسیهایش به عنوان یک دختر محبوب، برونگرا و سرحال میشناسند. و برعکس، میامورا-کون از آن خرخوانهای ساکتی است که همیشه گوشهی کلاس مینشیند. جذابیت حقیقی این دو قهرمان داستان در جنبههای پنهانشان است: هوری-سان در واقعیت سرکش، اهل مطالعه و زودجوش است و به جای فعالیتهای اجتماعی، بیشتر وقتش را صرف مراقبت از برادر کوچکش میکند. میامورا هم بدنش پر از خالکوبی و سوراخکاری است و در مدرسه هم وضعیت افتضاحی دارد.
این دو نفر، به شکلی تصادفی به جنبهی پنهان شخصیت یکدیگر پی میبرند، همین آنها را بهم نزدیکتر میکند. آنها از میزان نزدیکی شخصیت پنهانشان لذت میبرند و خیلی سریع عاشق میشوند. «هوریمیا» یک انیمهی امیدبخش دربارهی ماجراجویی این عشاق دبیرستانی است.
هارو یک پسر سرکش است که مرتب خودش را به دردسر میاندازد و خیلی کم به مدرسه میآید. برعکس، شیزوکو یک دختر ساکت و عبوس و درسخوان است. وقتی این دو مسیرشان بهم میخورد، هارو عاشق روحیهی عبوس شیزوکو و ظاهر آشفتهاش میشود و سعی میکند به او نزدیک شود. خیلی سریع هم عشق خود را ابراز میکند. ولی شیزوکو احساسات او را اصلا درک نمیکند، و همچنان که رابطهشان محکمتر میشود، او سعی میکند احساسات هارو را تجزیه و تحلیل کند.
بعدا که معلوم میشود عشق این دو نفر دوطرفه است، همهچیز ناجور و ناشیانه میشود و آنها سعی میکنند با هر سختی شده، رابطهی خود را محکمتر کنند. هارو شیزوکو را تشویق میکند که از منطقهی امن خود خارج شود، شیزوکو هم تلاش میکند شور و علاقهی خستگیناپذیر هارو را کنترل کند.
این انیمه که به صورت خلاصه «بانیگرل سنپای» هم نامیده میشود، یک درام فانتزی با حجم عظیمی از خرده پیرنگهای عاشقانه است. ساکوتا، قهرمان شوخطبع و خوشقلب داستان، عاشق دختری به نام مای میشود. مای دختری سرخوش، مهربان و دستپاچه است. این دو به شکلی تصادفی با کمک نیروهای ماوراءالطبیعه با هم آشنا میشوند. از همان ابتدا یک شیمی عالی بینشان برقرار میشود. چیزی که هواداران خیلی دوست دارند و اصلا عامل اصلی محبوبیت این انیمه است.
از آنجا که ابراز عشق آنها خیلی سریع در همان اوایل سریال رخ میدهد، سریال خیلی خوب موفق میشود بالا و پایینهای شروع یک رابطه را به نمایش بگذارد. آنها در چالشهای سختی که پیش رویشان قرار میگیرد از هم حمایت میکنند و کلی لحظه گرم و باب میل مخاطبان، خلق میکنند.
یاماتو بعد از این که می را از یک حادثهی ترسناک نجات میدهد، با او آشنا میشود. می دختر ساکتی است که در ارتباط برقرار کردن و ابراز وجود، مشکل دارد. برعکس یاماتو بسیار برونگرا و پرطرفدار است. او به می علاقهمند میشود و با او قرار میگذارد. ولی می به این همه توجه عادت ندارد و سخت میتواند با احساسات یاماتو کنار بیاید.
علاوه بر این، می باید در مقابل همکلاسیهایی بایستد که او را با تحقیر نگاه میکنند و درک نمیکنند یاماتو عاشق چهچیزی در وجود او شده است. کمکم در ادامهی داستان، می یاد میگیرد احساسات خود را بروز دهد و موقعیت تازهی خود به عنوان معشوق یاماتو را بپذیرد.
این انیمهی کمدی رمانتیک روی چند زوج تمرکز میکند، هریک کلیشههای شخصیتی متمایز خود را دارند. نویسندههای «فرزندان ملالانگیز» نمونههای مختلف عشقهای جوانانه را در هر یک از این زوجها پیاده کردهاند، تکتک این زوجها در موقعیت خاص خود با مشکلات خاصی مواجه میشوند. دوستان کودکی که بعدا عاشق شدهاند یاد میگیرند چگونه برای اولین بار بهم ابراز علاقه کنند، دختر تخس داستان در مورد عاشق تازهی خود هربار به کشفهای تازهای میرسد.
هرکدام از این زوجها جذابیت خود را دارند و به شکل متمایزی، پویا هستند. همین باعث میشود این انیمه در قرار اول زوجها، کلی مشکل عجیب و بامزه رو کند. این انیمهی طنز و گرما بخش، مدتهاست که محبوب هوادارانش هست. بد نیست شما هم به این جمع بپیوندید.
در بحث ترس از ابراز علاقه و معطل کردن شخصیتها در این زمینه، «مرا به ماه ببر» کلا روش متفاوتی را در پیش گرفته است. قهرمانان داستان همان قسمت اول با هم ازدواج میکنند. زندگی متاهلی آنها چالشهای خودش را دارد؛ در حالی که ناسا شدیدا عاشق همسر خود سوکاسا است، ولی هیچچیز از او نمیداند، اصلا هیچچیز از قواعد پیش بردن یک رابطه نمیداند. اوضاع سوکاسا از او بهتر است، ولی او هم شخصیت سرد و نچسبی دارد.
در طول انیمه، ناسا تلاش میکند سوکاسا را بشناسد و یک رابطهی قوی درست کند. این زوج یاد میگیرند چگونه با هم زندگی کنند، و در ادامهی ازدواج خود مسیر طولانی را از سر میگذرانند و بیشتر از قبل عاشق هم میشوند.
سوتسوی یک اوتاکو ( افرادی که علاقه به انیمه، مانگا یا بازیهای ویدئویی دارند) است که به جز بهترین دوستش، به ندرت با شخص دیگری صحبت میکند. او یک روز متوجه میشود دختر زیبایی به نام ایروها به او خیره شده است، و دلیل این کار را نمیفهمد. از سر درماندگی و کنجکاوی، او قبول میکند که با ایروها وارد رابطه شود، با وجود اینکه اصلا نمیداند چطور باید با جنس مخالف ارتباط برقرار کند.
«دختر واقعی» روی همین فرآیند اکتشافات تازهی سوتسوی تمرکز میکند، مواردی مثل صمیمیت و ارتباط. ایروهای مرموز هم عزم خود را جزم کرده که او را از این قفسی که برای خودش درست کرده بیرون بکشد و با هم صمیمیتر شوند.
منبع: CBR
چندتا از بهترین انیمه های عاشقانه تاریخ انصافا همشون قشنگن
دمتون گرم که این لیست های خفن رو درباره انیمه درست کردین اینکه بعنوان یه سایت ایرانی فیلتر نشده همچین مقاله حقی نوشتین فقط باید بگم دمتون گرم من تقریبا بیشتر این انیمه ها رو دیدم خیلی قشنگن از انیمه بیشتر مقاله بزارین چون خیلی قشنگن
نام تو هم خیلی قشنگه چرا جز شون نیست؟
خدایا این چی بود من دیدم